سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه با کسی که از مدارایش ناگزیر است مدارا نمی کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :58
بازدید دیروز :0
کل بازدید :48747
تعداد کل یاداشته ها : 370
103/9/7
11:24 ص
موسیقی

امام علی‏ علیه السلام نسبت به غذاها و پرهیز از اسراف در انواع خوراکی‏ها، در نامه 45 فرمود:
وَإِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَلَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ، إِلَی مُصَفَّی هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ. 
وَلکِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای، وَیقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ - وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَْیمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَلَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - أَوْ أَبَیتَ مِبْطَاناً وَحَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَأَکْبَادٌ حَرَّی، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
وَحَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ وَحَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ!
أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ: هذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟! 
وَلَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ! فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیبَاتِ، کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا، وَتَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَکَ سُدًی، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ! وَکَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یقُولُ: «إِذَا کَانَ هذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ، وَمُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ». أَلَا وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً، وَالرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً، وَالنَّابِتَاتِ العِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً، وَأَبْطَأُ خُمُوداً. وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ، وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ. وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا، وَلَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیهَا. 
وَسَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ، حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَینِ حَبِّ الْحَصِیدِ. [1] .
«من نفس خود را با پرهیزکاری می‏پرورانم، تا در روزقیامت که هراسناکترین روزهاست در أمان، و در لغزشگاههای آن ثابت قدم باشد. من اگر می‏خواستم، می‏توانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافته‏های ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد که طعام‏های لذیذ برگزینم، در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد، و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی که از گرسنگی به پُشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت:
«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی».
«و در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد». 
آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین‏ علیه السلام خوانند؟ و در تلخی‏های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی‏های زندگی الگوی آنان نگردم؟ آفریده نشده‏ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پرکردن شکم بوده، و از آینده خود بی‏خبر است. 
آیا مرا بیهوده آفریدند؟ آیا مرا به بازی گرفته‏اند؟ آیا ریسمان گمراهی در دست گیرم؟ و یا در راه سرگردانی قدم بگذارم؟ گویا می‏شنوم که شخصی از شما می‏گوید:
«اگر غذای فرزند ابیطالب همین است، پس سُستی او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است».
آگاه باشید! درختان بیابانی، چوبشان سخت‏تر، امّا درختان کناره جویبار را پوست نازک‏تر است، درختان بیابانی که با باران سیراب می‏شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پر دوام‏تر است من و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چونان روشنایی یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوسته، به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روی برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه می‏شتابم، و تلاش می‏کنم که زمین را از این شخص «معاویه» مسخ شده، و این جسم کج اندیش، پاک سازم تا سنگ وشن از میان دانه‏ها جدا گردد.»

غذای جسم و روح 
امام علی‏ علیه السلام در حکمت 390 نهج‏البلاغه فرمود:
لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَات: فَسَاعَةٌ ینَاجِی فِیهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ یرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ یخَلِّی بَینَ نَفْسِهِ وَبَینَ لَذَّتِهَا فِیما یحِلُّ وَیجْمُلُ.
وَلَیسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِی مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیرِ مُحَرَّمٍ. [2] .

پی نوشت ها:
[1] اسناد و مدارک نامه 45 به شرح زیر است:
1- الخرائج و جرائح ج2 ص542 ح2 فصل2: قطب الدین راوندی (متوفای 573 هجری)
2- کتاب مناقب ج 2 ص 101: ابن شهر آشوب (متوفای 588 هجری)
3- ربیع الابرار ج3 ص241 ح215 ب44: زمخشری (متوفای 538 هجری)
4- روضة الواعظین ص 127: ابن فتال نیشابوری (متوفای 508 هجری)
5- استیعاب ج 2 ص 21: عبدالبر (متوفای 338 هجری)
6- أمالی (مجلس 91) ص500 ح4: شیخ صدوق (متوفای 381 هجری)
7- بحار الانوار ج 9 ص 499 : ج 40 ص 318: مرحوم مجلسی (متوفای 1110 هجری). 
[2] اسناد و مدارک حکمت 390 به شرح زیر است:
1- کتاب أمالی ج1 ص146 م5 ح53:240: شیخ طوسی (متوفای 460 هجری)
2- کتاب المحاسن ص345 ح4 ب1: علامه برقی (متوفای 274 هجری)
3- کنز العمال ج 8 ص 236: متقی هندی
4- تحف العقول ص 203: ابن شعبه حرانی (متوفای 380 هجری)
5- بحار الانوار ج69 ص124 وص53: مرحوم مجلسی (متوفای 1110 هجری)
6- مهج‏الدعوات ص113: علی بن موسی (متوفای 664ه)
7- غرر الحکم ج5 ص46 و 90: مرحوم آمدی (متوفای 588 هجری). 


  
  

مرحوم ملا محمّد جیلانی (رحمة الله علی(ع)ه) نقل نمود:
درویشی بود بنام علی(ع) که مدت هفت سال در ایوان پشت سر نجف اشرف در زمستان و تابستان در یکی از هجره‏ها بسر می‏برد. و گاهی بکربلای معلی(ع) پیاده می‏رفت و زیارت کرده و قدری خاک می‏آورد و مهر می‏ساخت و بزوار که بزیارت حضرت می‏آمدند بآنها تواضع می‏نمود و مُهر نماز تربت آقا سید الشهدا می‏داد و مردم نیز باو پول می‏دادند. باین وسیله مبلغ هشت نه تومان جمع نموده و در جائی پنهان نمود.
اتفاقا درویشی دیگر با او رفیق شد و بر احوال او اطلاع یافت و در فرصت مناسب آن پولها را برداشته و در جای دیگری پنهان نمود.
درویش علی(ع) چون بر سر دفینه خود آمد، دید پولهایش نیست شروع به ناراحتی و اضطراب و ناله کرد و هر چند با آن درویش مبالغه کرد اقرار نکرد آخر الامر تضرع بسیار نمود و گفت یا امیرالمؤمنین یا علی(ع) مدت هفت سال است که در این آستانه ساکنم و پناه به تو آورده‏ام و الحال مرا چنین محافظت نمودی. ظاهرا راضی نیستی که من در این مکان باشم.
آنگاه تدارک سفر خود را دید و روانه ایران شد و آن رفیق درویش را هم همراه خود برد. دو فرسخ از نجف اشرف بیرون آمدند ناگهان شیری درنده پیدا شد و جلوی آنها ظاهر گردید و غرشی نمود و حمله‏ای کرد و رفیق درویش را پاره پاره نمود در این هنگام کیسه زر از بغلش افتاد.
شیر سر کیسه را بدندان گرفته و آورد در کنار راه گذاشت و رفت درویش زر خود را برداشت و به نجف اشرف مراجعت نمود و در مکان خود ساکن گردید و مدتی در قید حیات بود و بعد از فوتش او را در آن مکان دفن نمود.

علی(ع)ست فلک نجات بشر بموج خطر 
علی(ع) بروز جزا هم صراط و هم میزان‏

علی(ع)ست واجد انسان کامل الاوصاف 
زما سوا پی توصیفش الکن است زبان‏

علی(ع)ست نفس محمد نبی است جان علی(ع) 
دو مظهراند بیک جلوه روشن از جانان‏

علی(ع) قیام و قعود و علی(ع)ست صوم صلوات 
علی(ع)ست کعبه مقصود و قبله دل و جان‏

مرا چه حدثنای علی(ع) که وصف ولیست 
زباء بسمله تاسین سراسر قرآن‏

علی(ع) که دیده گردون ندیده مظلومی 
چوآن سپهر جلالت بهیچ دور و زمان‏

منبع : کرامات العلویه، علی میر خلف زاده‏، نشر مهدی یار


  
  

ابن ابی‏الحدید گوید: در جنگ صفین هنگامی که سپاه معاویه شریعه فرات را محاصره کردند و راه آب را بر آن حضرت بستند و سران شام به معاویه گفتند: بگذار همه از تشنگی بمیرند چنانکه عثمان را تشنه کشتند، علی علیه‏السلام و یارانش از آنان خواستند که راه آب را باز کنند، سپاه معاویه گفتند: نه، به خدا سوگند تو را قطره‏ای نمی‏دهیم تا از تشنگی بمیری چنانکه عثمان لب تشنه جان سپرد. حضرت چون دید ناگزیر همه از تشنگی خواهند مرد، با یاران خود بر سپاه معاویه حملاتی پی در پی انجام داد تا پس از کشتاری فراوان که سرها و دستها از بدن جدا شدند، آنان را از جای خود دور کرد و خودشان بر آب دست یافتند و یاران معاویه در زمین خشک و بی‏آبی قرار گرفتند، یاران و شیعیان عرض کردند: ای امیر مؤمنان، آب را از آنان دریغ دار چنانکه آنان دریغ داشتند و قطره‏ای آب به آنان مده و با تیغ عطش آنان را از پای درآر و همه را دستگیر کن که دیگر نیازی به جنگ نیست. فرمود: نه، به خدا سوگند من با آنان مقابله به مثل نمی‏کنم، قسمتی از آب را برای آنان آزاد کنید. زیرا که لبه تیز تیغ ما برای آنان کافی است. [1] .
شاعر گوید:
ملکنا فکان العفو منا سجیة فلما ملکتم سال بالدم أبطح فحسبکم هذا التفاوت بیننا فکل اناء بالذی فیه ینضح‏
«چون ما بر شما دست یافتیم عفو و گذشت را پیشه ساختیم و چون شما بر ما دست یافتید سرزمین حجاز از خون جاری شد».
«همین تفاوت میان ما بس که از هر کوزه همان برون تراود که در اوست».
علامه دیاربکری گوید: راویت است هنگامی که علی علیه‏السلام عمرو بن عبدود را کشت لباس او را در نیاورد؛ خواهر عمرو بر سر جنازه برادر حاضر شد، چون لباس را به تن او دید گفت: همرزم کریمی او را به قتل رسانده است؛ آن گاه از قاتل وی پرسید، گفتند: علی بن ابی‏طالب بوده. وی این دو بیت را سرود:
لو کان قاتل عمرو غیر قاتله لکنت أبکی علیه آخر الابد لکن قاتله من لایعاب به من کان یدعی قدیما بیضة البلد
«اگر قاتل عمرو غیر از این قاتل (یعنی علی علیه‏السلام) بود تا پایان روزگار بر او می‏گریستم».
«اما قاتل او مردی است که عیبی بر برادرم در کشته شدن به دست او نیست، که او از قدیم بزرگترین مرد دیار عرب بوده است». [2] و [3] .

پی نوشت ها: 
[1] شرح نهج‏البلاغه23:1. 
[2] تاریخ الخمیس488:1. 
[3] نقل از امام علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام، ص776-775. 


  
  

ابن شهر آشوب گوید: وقتی امیرمؤمنان علیه‏السلام بر عمرو بن عبدود دست یافت او را ضربت نزد و نکشت، او به علی علیه‏السلام دشنام داد و حذیفه پاسخش داد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای حذیفه ساکت باش، خود علی سبب درنگش را خواهد گفت. آن گاه علی علیه‏السلام عمرو را از پای درآورد. چون به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید پیامبر رسید پیامبر سبب را پرسید، علی علیه‏السلام عرضه داشت: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افکند، من ترسیدم که برای تشفی خاطرم گردن او را بزنم، از این رو او را رها کردم،چون خشمم فرو نشست او را برای خدا کشتم. [1] .
علامه مجلسی رحمة الله گوید: صبحگاهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مسجد آمد و مسجد از جمعیت پر بود، پیامبر فرمود: امروز کدامین شما برای رضای خدا از مال خود انفاق کرده است؟ همه ساکت ماندند، علی علیه‏السلام گفت: من از خانه بیرون آمدم و دیناری داشتم که می‏خواستم با آن مقداری آرد بخرم، مقداد بن اسود را دیدم و چون اثر گرسنگی را در چهره او مشاهده کردم دینار خود را به او دادم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: رحمت خدا بر تو واجب شد.
مرد دیگری برخاست و گفت: من امروز بیش از علی انفاق کرده‏ام؛ مخارج سفر مرد و زنی را که قصد سفر داشتند و خرجی نداشتند هزار درهم پرداختم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ساکت ماند. حاضران گفتند: ای رسول خدا، چرا به علی فرمودی: رحمت خدا بر تو واجب شد و به این مرد با آنکه بیشتر صدقه داده بود نفرمودید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مگر ندیده‏اید که گاه پادشاهی خادم خود را که هدیه ناچیزی برایش آورده مقام و موقعیتی نیکو می‏بخشد و از سوی خادم خود را که هدیه ناچیزی برایش آورده مقام و موقعیتی نیکو می‏بخشد و از سوی خادم دیگرش هدیه بزرگی آورده می‏شد ولی آن را پس می‏دهد و فرستنده را به چیزی نمی‏گیرد؟ گفتند: چرا، فرمود: در این مورد همچنین است؛ رفیق شما علی دیناری را در حال طاعت و انقیاد خدا و رفع نیاز فقیری مؤمن بخشید ولی آن رفیق دیگرتان آنچه داد همه را برای معاندت و دشمنی با برادر رسول خدا داد و می‏خواست بر علی بن ابی‏طالب برتری جوید، خداوند هم عمل او را تباه ساخت و آن را وبال گردن او گردانید. آگاه باشید اگر با این نیت از فرش تا عرش را سیم و زر به صدقه می‏داد جز دوری از رحمت خدا و نزدیکی به خشم خدا و در آمدن در قهر الهی برای خود نمی‏افزود. [2] .
علی علیه‏السلام فرمود: گروهی خدا را از روی رغبت پرستیدند و این عبادت تاجران است. گروهی خدا را از روی ترس و بیم پرستیدند و این‏عبادت بردگان است،و گروهی خدا را از روی شکر و سپاسگزاری پرستیدند و این عبادت آزادگان است. [3] .
و فرمود: خدایا، من تو را از بیم عذاب و طمع رثوابت نپرستیدم، بلکه تو را شایسته بندگی دیدم و پرستیدم. [4] .
و فرمود: دنیا همه‏اش نادانی است جز مکانهای علم، و علم همه‏اش حجاب است جز آنچه بدان عمل شود، و عمل همه اش ریا و خودنمایی است جز آنچه خالص (برای خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد که عاقبتش چه می‏شود. [5] .
عمل اگر برای غیر خدا باشد، وزر و وبال صاحب آن است و اگر انفاق به نیت فخر و مباهات باشد، نصیب سگان و عقابان است. در این زمینه حکایت لطیفی را که دمیری در کتاب «حیاة الحیوان» آورده بنگرید:
امام علامه ابوالفرج اصفهانی و دیگران حکایت کرده‏اند که: فرزدق شاعر مشهور به نام همان بن غالب، پدرش غالب رئیس قوم خود بود، زمانی مردم کوفه را قحطی و گرسنگی سختی رسید، غالب پدر فرزدق مذکور شتری را برای خانواده خود کشت و غذایی از آن تهیه کرد و چند کاسه آبگوشت برای قومی از بنی‏تمیم رستاد و کاسه ای هم برای سحیم بن وثیل ریاحی که رئیس قوم خود بود فرستاد. سحیم کسی است که در شعر خود گفته بود:
«من مردی شناخته شده و خوشنام و با تجربه و کاردانم، هرگاه عمامه بر سر نهم مرا خواهید شناخت» و حجاج هنگامی که برای امارت کوفه وارد کوفه شد در خطبه خود به این شعر تمثل جست.
وقتی ظرف غذا به سحیم رسید آن را واژگون ساخت و آورنده را کتک زد و گفت: مگر من نیازمند غذای غالب هستم؟ اگر او یک شتر کشته من هم شتری می‏کشم. میان آنان مسابقه شتر کشی راه افتاد، سحیم یک شتر برای خانواده خود کشت و صبح روز بعد غالب دو شتر کشت، باز سحیم دو شتر کشت و غالب در روز سوم سه شتر کشت، باز سحیم سه شتر کشت و غالب در روز چهارم صد شتر کشت. سحیم چون آن اندازه شتر نداشت دیگر شتری نکشت اما آن را به دل گرفت.
چون روزهای قحطی سپری شد و مردم وارد کوفه شدند، بنی‏ریاح به سحیم گفتند: ننگ روزگاررا متوجه ما ساختی، چرا به اندازه غالب شتر نکشتی و ما آمادگی داشتیم که به جای هر شتری دو شتر به تو بدهیم. سحیم چنین عذر آورد که شترانشدر دسترس نبودند، آن گاه سیصد شتر پی‏کرد و به مردم گفت: همی بخورید. این حادثه در دوران خلافت امیر مؤمنان علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام اتفاق افتاد،از آن حضرت درباره حلال بودن خوردن آنها فتوا خواستند، حضر حکم به حرمت کرد و فرمود: این شتران نه برای خوردن کشته شده‏اند و از کشتن آنها مقصودی جز فخر و مباهات در کار نبوده است. از این رو گوشت آنها را در زباله دان کوفه ریختند و خوراک سگان و عقابان و کرکسان گردید. [6] و [7] .

پی نوشت ها: 
[1] مستدرک الوسائل220:3 به نقل از مناقب. 
[2] بحار الانوار41:18. 
[3] نهج‏البلاغه، خطبه237. 
[4] بحارالانوار41:14. 
[5] سفینة البحار 401:1 ماده خطر. 
[6] حیاة الحیوان 222:2 ذیل «فرع». 
[7] نقل از امام علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام، ص757-754. 


  
  

امام باقر فرمود:
«قسم به خداوند، روش و شیوه حضرت علی علیه‏السلام چنین بود: همانند بنده‏ها غذا می‏خورد و بر زمین می‏نشست و اگر دو پیراهن سنبلانی می‏خرید خدمتکارش را خبر می‏کرد تا هر کدام را می‏خواهد بهترینش را انتخاب کند و خود آن دیگر را می‏پوشید، هرگاه پیراهنی آستینش بلندتر بود خود آن را قطع می‏کرد و اگر دامن لباس عربی‏اش از برآمدگی و قوزک پاشنه پا می‏گذاشتآن را کوتاه می‏کرد: پنج سال خلیه بود (برای خود) نه آجری بر آجر و نه خشتی بر خشت نهاد، و نه مالک دهی، و نه طلا و نقره ای شد تا از خود به ارث گذاشته باشد. به مردم نان گندم و گوشت می‏خورانید ولی خودش به منزل می‏رفت و از نان جو و سرکه استفاده می‏کرد؛ اگر دو کار خداپسند برایش پیش می‏آمد، سخت‏ترین را انتخاب می‏کرد و هزار بنده را از دسترنج دستی که به خاک آلوده و با چهره ای عرق کرده، خرید و آزاد کرد.هیچ کس طاقت کار او را نداشت و در شب و روز هزار رکعت نماز می‏خواند، و شبیه‏ترین مردم به آن حضرت، امام زین العابدین علیه‏السلام بود و بعد از او کسی را طاقت عمل او نبود «یکی از تابعین از انس بن مالک شنید که این آیه:
«أمن هو قانت آناه اللیل ساجدا و قائما یحذر الأخرة ویرجو رحمة ربه»» [1] .
آیا آن کس که شب را به سحده و قیام و طاعت پردازد از عذاب آخرت ترسان است و به رحمت خدا امیدوار است «درباره حضرت علی علیه‏السلام» نازل شده است. آن مرد گوید: آمدم به نزد علی علیه‏السلام تا ببینم چگونه عبادت پروردگار را می‏کند؛ خدا را شاهدمی گیرم که وقت مغرب نزد او رفتم، دیدم با اصحابش نماز می‏خواند، وقتی نماز تمام شد شروع به خواندن تعقیبات نمود تا این که برای نماز عشا برخاست؛ بعد حضرت به منزلش آمدو من هم با او به منزلش درآمدم و او در طول شب تا طلوع فجر، مشغول نماز و تلاوت قرآن بود، پس وضو را تجدید کرد و به سوی مسجد رهسپار شد، با مردم نماز جماعت را برقرار کرد، بعد مشغول تعقیب شد تا آفتاب طلوع کرد؛ بعد از آن مردم به حضرتش رجوع کردند از جمله دو مرد برای محاکمه، نزدش نشستند و پس از آن دو مرد دیگر آمدند، تا وقت ظهر حضرت مشغول قضاوت و دادرسی بود؛ وضویی برای نماز ظهر گرفت و نماز را به جماعت برقرار کرد، بعد مشغول تعقیبات شد تا نماز عصر را با آنها خواند. بعد وقت مراجعات مردم می‏رسید، دو نفر دو نفر می‏آمدند تا حضرت در موردشان فتوا دهد و قضاوت کند تا آفتاب غروب کرد. من گفتم: خدا را شاهد و گواه می‏گیرم که این آیه درباره حضرتش نازل شده است». [2] .

پی نوشت ها: 
[1] زمر9. 
[2] امالی الصدوق ص_232 نقل از داستانهایی از زندگانی حضرت علی علیه‏السلام، ص182. 


  
  

برخی برای خود بزرگ جلوه‏دادن، تُندخو و عبوس بوده و خشن با مردم برخورد می‏کنند،
و گروهی بداخلاق و عصبانی هستند. 
بد زبان و تندخو و بدرفتارند، 
متکبّر و دارای خشونت می‏باشند، 
اینها نمی‏توانند در دل‏های مردم نفوذ کنند، و دوستان و خویشاوندان را در روابط اجتماعی خشنود نگهدارند.
در اسلام خوشروئی و فروتنی و تبسّم بر لب داشتن و شوخی‏های با نمک کردن، از ارزش‏های ارزنده اخلاقی است.
رسول گرامی اسلام‏ صلی الله علیه وآله وسلم متواضع، خوشرو و فروتن بود، به گونه‏ای که همه را جذب می‏کرد و در عمق جان دوستان نفوذ داشت، 
درباره آن بزرگ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نوشتند:
اِنَّهُ کانَ کَثیرُ التَّبَسُّم وَ کانَ اَفْکَهُ النَّاسُ
(همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم زیاد تبسّم بر لب داشت و از همه بیشتر مزاح و شوخی نمکین می‏کرد.) [1] .
رسول گرامی اسلام‏ صلی الله علیه وآله وسلم خود فرمود:
اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاَّ حَقّاً
(همانا من از همه بیشتر شوخی می‏کنم، امّا جز حق چیزی نمی‏گویم.)
حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام نیز شوخی نمکین داشت،
و همواره تبسّم بر لب داشته، خوشرو و متواضع بود،
در سلام سبقت می‏گرفت.
تا آنجا که متکبّران غرورزده به امام علی‏ علیه السلام ایراد می‏گرفتند، 
که چرا شوخی می‏کند،
و با مردم فروتن است،
و تبسّم بر لب دارد، 
و به همین جهت برخی از خود بزرگ بین‏ها، که مردم را تحقیر می‏کردند و می‏گفتند:
علی برای خلافت، مناسب نیست.
روزی سلمان فارسی به حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام گفت:
هذا ما اَخَّرَکَ اِلَی الرّابِعَة
(اخلاق نیکو و شوخی های تو باعث شد که بی‏خردان شما را در رتبه چهارم خلافت قرار دهند.)
و می‏گفتند:
لَوْلا دُعابَتُهُ لَکانَ اَوْلَی النَّاسُ بِالْخِلافَة 
(اگر شوخی های علی نبود، از همه سزاوارتر به خلافت بود.)
چون جاهلان غرورزده فکر می‏کردند، یک مدیر سیاسی باید متکبّر و خودخواه و خشن باشد تا مردم از او ترسیده، اطاعت کنند.
همین جَوْسازی‏ها را عمروعاص در شام برضدِّ امام علی‏ علیه السلام داشت که در خطبه 84 نهج‏البلاغه حضرت پاسخ او را می‏دهد:
عَجَبا لَاِبْنِ النَّابِغَةِ! یَزْعُمُ لِاَهْلِ الشَّامِ اَنَّ فِیَّ دُعابَةً، وَ اَنّی اِمْرَؤٌ تِلْعابَةٌ اُعافِسُ وَ أُمارِسُ لَقَدْ قالَ باطِلاً وَ نَطَقَ اثِماً... أمَّا وَ اللَّهِ لََیمْنَعُنی مِنَ اللَّعْبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ 
(شگفتا، پسر آن زن نابغه، در میان مردم شام رواج می‏دهد که من اهل شوخی بوده با سخنان خنده‏آور مردم را سرگرم کرده‏ام، حرفی به باطل گفته و سخنی به گناه انتشار داده است.
سوگند به خدا همانا مرا یاد مرگ از شوخی کردن و سرگرمی‏های بیهوده باز می‏دارد) [2] .

پی نوشت ها: 
[1] جامع السّعادات. 
[2] خطبه 1:84 و 4 نهج‏البلاغه معجم‏


  
  

خندیدن و خنداندن درست و دور از رفتارها و الفاظ زشت مانعی ندارد.
فرق است بین دروغ گفتن، مسخره کردن، بازی کردن با آبروی مردم، و فروتن و متواضع بودن.
حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام مردی بذله گو نبود، امّا لبخند بر لبان مبارکش بود، و در برخورد با کوچک و بزرگ شاد و دارای چهره‏ای شاداب و خندان بود. 
الف - رسول گرامی اسلام‏ صلی الله علیه وآله وسلم نیز در فرصت‏های مناسب اصحاب و یاران خود را می‏خنداند و آنها را شاداب و سرحال نگه می‏داشت. 
به پیرزنی فرمود:
چرا تلاش می‏کنی، پیر زنها به بهشت نمی‏روند.
آن زن ناراحت شد و گفت:
یا رسول اللَّه من به بهشت نمی‏روم؟
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که می‏خندید، فرمود:
همه جوان شده و وارد بهشت می‏گردند.
ب - روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با امام علی‏ علیه السلام در مجلسی خرما تناول می‏فرمود، و هسته‏های خرما را مقابل علی‏ علیه السلام می‏گذاشت، بگونه‏ای که اگر کسی وارد می‏شد فکر می‏کرد همه خرماها را علی‏ علیه السلام خورده و آن حضرت چیزی تناول نفرموده است.
آنگاه خطاب به علی‏ علیه السلام فرمود:
شما زیاد خرما خورده‏اید؟.
حضرت جواب داد:
آنکس زیادتر خورده که خرما را با هسته آن تناول کرد؟
که لبخند بر لبان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقش بست. [1] .
ج - امام علی‏ علیه السلام همواره از شوخی‏های زشت و بی‏معنا پرهیز می‏کرد و عمروعاص را در پخش اینگونه شایعات مورد نکوهش قرار داد که در خطبه 84 مرز میان شوخی‏های ناروا و روا را روشن کرد که فرمود:
عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! یَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِیَّ دُعَابَةً، وَأَنِّی امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ:
أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً. 
أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ - إِنَّهُ لَیَقُولُ فَیَکْذِبُ، وَیَعِدُ فَیُخْلِفُ، وَیُسْأَلُ فَیَبْخَلُ، وَیَسْأَلُ فَیُلْحِفُ، وَیَخُونُ الْعَهْدَ، وَیَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَیُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّیُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِیدَتِهِ أَنْ یَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.
أَمَا وَاللَّهِ اِنِّی لََیمْنَعُنِی مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََیمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْیَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ یُبَایِعْ مُعَاوِیَةَ حَتَّی شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتِیَّةً، وَیَرْضَخَ لَهُ عَلی تَرْکِ الدِّینِ رَضِیخَةً.
«شگفتا از عمروعاص پسر نابغه! [2] میان مردم شام گفت که من اهل شوخی و خوشگذرانی بوده، و عمر بیهوده می‏گذرانم!! حرفی از روی باطل گفت و گناه در میان شامیان انتشار داد.
مردم آگاه باشید! بدترین گفتار دروغ است، عمروعاص سخن می‏گوید، پس دروغ می‏بندد، وعده می‏دهد و خلاف آن مرتکب می‏شود، درخواست می‏کند و اصرار می‏ورزد، 
امّا اگر چیزی از او بخواهند، بخل می‏ورزد، به پیمان خیانت می‏کند، و پیوند خویشاوندی را قطع می‏نماید، پیش از آغاز نبرد در هیاهو و امر و نهی بی‏مانند است تا آنجا که دست‏ها به‏سوی قبضه شمشیرها نرود. 
امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشیرها، بزرگ ترین نیرنگ او این است که عورت خویش آشکار کرده، فرار نماید. [3] .
آگاه باشید! بخدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخی و کارهای بیهوده باز می‏دارد، ولی عمروعاص را فراموشی آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاویه بیعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد، و در برابر ترک دین خویش، رشوه‏ای تسلیم او کند.» [4] .
سپس در حکمت 450 ره‏آورد شوخی‏های ناروا را تذکّر می‏دهد که:
مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.
«هیچ کس شوخی بیجا نکند، جز آن که مقداری از عقل خویش را از دست بدهد.» [5] .
د - روزی خلیفه اوّل و دوّم در دو طرفِ امام علی‏ علیه السلام راه می‏رفتند، چون قدّ آن دو، کمی بلندتر از آن حضرت بود، خلیفه دوّم جملاتی را به شوخی و طنز مطرح کرد و خطاب به حضرت فرمود:
اَنْتَ فی بَیْنِنَا کَنُونِ «لَنَا»
«علی، تو در میان ما، مثلِ حرفِ «نون» در «لَنَا» هستی.»
حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام بلافاصله و بدون مهلت پاسخ داد که:
اِنْ لَمْ اَکُنْ اَنَا اَنْتُمْ «لا»
«اگر من در میان شما نباشم، شما می‏شوید «لا».»
یعنی اگر من نباشم، شما چیزی نیستید، چون «لا» یعنی «هیچ».

پی نوشت ها: 
[1] شرح نهج‏البلاغه خوئی ج6 ص94. 
[2] زنِ معروفه. 
[3] عمرو عاص در این فکر بود که در میدان صفّین روزی خودی نشان دهد، تا آن که سوارِ نقاب‏داری از سپاه امام علی‏علیه السلام به میدان آمد، عمرو فکر کرد که حریف او می‏شود، با شجاعت در مقابل نقاب‏دار ایستاد و گَرد و خاک کرد، وقتی حمله آغاز شد دانست که آن نقاب دار، علی‏علیه السلام است، درمانده شد چه کند؟ مقاومت کند کشته می‏شود، فرار کند آبرویش می‏رود، هنوز انتخاب نکرده بود که حمله امام به او مهلت نداد از روی اسب سرنگون شد، مرگ را با چشم خود دید، ناگاه زشت‏ترین حیله را بکار گرفت، که عورت خود را آشکار کرد، و امام او را در پستی و رسوائیش واگذارد، عمرو عاص با کمال ذلّت فرار کرد، و در میان دو لشگر آن روز، و در پیشگاه تاریخ تا روز قیامت خود را آبرو برد. 
[4] خطبه 84 نهج‏البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی. 
[5] حکمت 450 نهج‏البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی. 


  
  

جوان و نوجوان برای رشد و کمال روحی و جسمی هم به فعّالیّت‏های بدنی نیاز دارد،
و هم به طراوت و شادابی روح، 
باید تفریحات سالم را بگونه‏ای برای جوانان فراهم کرد که هم وقت آنها را پُر کند، و بیکار و سرگردان نمانند، و هم در رشد جسمی و روانی آنان تأثیر داشته باشد، که امام علی‏ علیه السلام به دو نوع از سرگرمی‏های خوب اشاره می‏فرماید که رهنمود داد:
عَلِّمُوا أوْلادَکُمْ السَّباحَة وَ الِّرمایَة 
(بر کودکان و نوجوانان خود شناگری و تیراندازی بیاموزید.) [1] .

پی نوشت ها: 
[1] فروع کافی ج6 ص47 حدیث 4. 


  
  

حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام وقتی به سوی صفّین حرکت می‏فرمود به سرزمین «بلیخ» رسید که، جای خوش آب و هوائی بود، 
و رودخانه بزرگ و پُر آبی داشت، 
مناظر زیبای آن سرزمین، امام علی‏ علیه السلام را به خود مشغول کرد.
آن حضرت دستور داد تا سپاهیان در آنجا مدّتی بمانند و از آب و هوای دلنشین آن سامان بهره‏مند گردند،
و استراحت کنند.
با این که حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در حال پیشروی به سوی سرزمین صفّین بود، و جنگ بسیار سرنوشت سازی در پیش روی داشت، و لشگرِ چند ده هزار نفری را رهبری می‏کرد، 
امّا از تفریحات سالم سربازان و بهره‏برداری از طبیعت غفلت نفرمود. [1] .

پی نوشت ها: 
[1] فتوح ابن اعثم کوفی ص512. 


  
  

با اثبات اصالت روح و روان، 
و حالات گوناگون آن، 
و شناخت انواع بیماری‏های روانی،
و کشف شیوه‏های درمان، 
همه متفّکران به این نتیجه رسیده‏اند که تفریحات سالم، و شادی‏ها برای تقویت روح آدمی یک ضرورت است.
خندیدن و خنداندن
شادی کردن و شادی آفریدن
دلشاد و مسرور بودن
بشّاش و خنده رو بودن 
لبخند بر لب داشتن
همه اینها به عنوان یک «ضرورت» در زندگی انسان نقش تعیین کننده دارد.
در اینجا دو طرز تفکر مطرح است.
گروهی اعتقاد دارند که شادی و شادمانی مطلق است، با هر وسیله‏ای، با هر ابزار و شیوه‏ای، می‏توان به شادی و شادمانی دست یافت.
و هرکاری مجاز است.
هر نوع ترانه و رقصی رواست.
هرگونه گفتن و خندیدن درست است.
از این رو به انواع مسکرات، انواع مواد اعتیاد آور، انواع رقص و آوازها، انواع قصّه‏ها و قصّه‏پردازی‏ها روی می‏آورند،
و به انواع آفات روانی دچار می‏گردند، و به جای رفع نیازهای روانی، دچار انواع بیماری‏های روانی می‏شوند،
و آنگاه در تداوم لذّت جوئی‏های بی حد و مرز به قتل و آدمی کشی، به فساد و فحشا، به ابتذال و مسخ ارزش‏ها و خودکشی و خودآزاری و دیگر آزاری مبتلا می‏شوند،
که بسیاری از بزهکاری‏ها و جرائم به شادی‏های بی‏حدّ و مرز باز می‏گردد،
مردم را مسخره می‏کنند تا بخندند.
آبروی دیگران را می‏برند تا شادی کنند.
دیگران را زجر و شکنجه می‏دهند تا خود شاد باشند.
و گروهی دیگر شادی و تفریحات را قانونمند می‏دانند، و در مرز حلال و «بایدها» تفسیر می‏کنند،
هرنوع شادی و تفریحی را مجاز نمی‏شمارند،
و در یک کلمه، «تفریحات سالم» را باور دارند.
تا مرز حرمت و آبروی دیگران محفوظ بماند.
تا شادی و خنده و تفریحات ما به دیگران صدمه‏ای، ضربه‏ای، وارد نسازد.
خنده و شادی و لذّت‏ها خوب است امّا نه با آزار و اذیّت دیگران.
شادمانی خوب است نه با زیر پا گذاشتن قوانین و مقرّرات اجتماعی و الهی، 
چنانکه اگر آزادی قانونمند نباشد، هدفدار نباشد می‏تواند جامعه را به هرج و مرج بکشاند، 
شادی‏ها و تفریحات نیز اینگونه‏اند.
باید ارزیابی کرد که کدام نوع شادی ضرورت دارد؟
کدام تفریح سالم و کدام ناسالم است؟
کدام خنده روا و کدام نارواست؟
کدام لذّت صحیح و کدامین دروغین است؟
امام علی‏ علیه السلام تلاش داشت تا یتیمان را بخنداند، 
بسیاری، نیازها و نیازمندی‏های یتیمان را از دیدگاه امور مادّی می‏نگرند، 
که باید دارای مسکن و همسر و لباس و تغذیه مناسب شوند،
امّا امام علی‏ علیه السلام به همان اندازه‏ای که به احتیاجات مادّی و جسمی یتیمان فکر می‏کرد، به رفع نیازها و کمبودهای روانی آنها نیز می‏اندیشید،
که دچار عقده‏های روانی، یا کمبودهای عاطفی نگردند.
در رابطه با یتیمان، تنها غذا برای آنها نمی‏برد، بلکه با دست خود غذا در دهانشان می‏گذارد تا شیرینی گرفتنِ غذا از دست پدر را بچشند.
یتیمان را دور خود جمع می‏کرد، 
و با انواع بازی‏ها، و صدای تقلیدی گوسفند آنها را می‏خنداند.
وقتی یتیمان را به منزل می‏آورد، و می‏خواست به آنها عسل بخوراند، انگشتان خود را می‏شست، و با انگشتان خود عسل در دهان یتیمان می‏گذارد که دو نوع شیرینی را بچشند:
شیرینی عسل
و شیرینی از دست پدر گرفتن
گرچه افراد ناآگاه به امام علی‏ علیه السلام اعتراض می‏کردند، که این کارها در شأن شما نیست.
امّا امام علی‏ علیه السلام به نکات ظریفی توجه داشت که امروز در علم روانشناسی، و روانشناسی کودک، و روانشناسی تربیتی، بسیار مورد توجّه است.
روانشناسان می‏گویند:
علل بزهکاری فرزندانی که پدر یا مادر را از دست دادند کمبود «عاطفه» است.
امام علی‏ علیه السلام آنقدر به یتیمان توجّه داشت، و با آنها مهربانی می‏کرد که دیگران می‏گفتند:
لوددْتُ اِنّی کُنْتُ یتیماً
(ای کاش منهم یک یتیم بودم) [1] .
پس باید شادی‏ها و تفریحات را چونان آزادی قانونمند کرد، و در مرزهای احکام الهی قرار داد.
امام علی‏ علیه السلام در حکمت 257 سفارش می‏کند که:
سعی کنید تا دل‏ها را شادمان سازید، شادی‏ها را به خانه‏ها ببرید که فرمود:
یَا کُمَیْلُ، مُرْ أَهْلَکَ أَنْ یَرُوحُوا فِی کَسْبِ الْمَکَارِمِ، وَیُدْلِجُوا فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ. فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَخَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً. 
فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَی إِلَیْهَا کَالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّی یَطْرُدَهَا عَنْهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الْإِبِلِ.
«ای کمیل! خانواده‏ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگواری، و شب‏ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند، سوگند به خدایی که تمام صداها را می‏شنود، هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.» [2] .
آنگاه به اعتدال و میانه روی در شادی‏ها اشاره کرده نسبت به خنده‏های
انسان پرهیزکار در خطبه 26:193 می‏فرماید:
وَاِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ
«اگر می‏خندد، صدای او به خنده بلند نمی‏شود»
یعنی خنده هایی با صداهای بلند ناپسند است که قهقهه، به عربده تبدیل شود.
حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام خنده و شادی را در حیوانات نیز مطرح می‏فرماید که، از نظر روانشناسی حیوانی، مهمّ و یک ضرورت می‏باشد.
در شرحِ حالِ طاووس در خطبه 15:165 شادی و سرور و خنده طاووس را مطرح می‏فرماید که:
یَمْشِی مَشْیَ الْمَرِحِ الُْمخْتَالِ، وَیَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَجَنَاحَیْهِ، فَیُقَهْقِهُ ضَاحِکاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ، وَأَصَابِیغِ وِشَاحِهِ؛ فَإِذَا رَمَی بِبَصَرِهِ إِلَی قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلاً بِصَوْتٍ یَکَادُ یُبِینُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ، وَیَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ، لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ کَقَوَائِمِ الدِّیَکَةِ الْخِلَاسِیَّةِ. وَقَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِیصِیَةٌ خَفِیَّةٌ.
«طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه می‏رود، دم و بال‏های زیبایش را برانداز می‏کند، پس با توجّه به زیبایی جامه و رنگ‏های گوناگون پروبالش قهقهه سر می‏دهد، امّا چون نگاهش به پاهای او می‏افتد، بانگی برآورد که گویا گریان است، فریاد می‏زند گویا که دادخواه است، و گواه صادق دردی است که در درون دارد، زیرا پاهای طاووس چونان ساق خروس دورگه (هندی و پارسی) باریک و زشت و در یک سو ساق پایش ناخنی مخفی روییده است.» [3] .
بنابراین اصلِ «تفریحات سالم» و «شادمانی» برای روح آدمی یک ضرورت است. 
مهمّ آن است که در فرهنگ کاربُردی امّت اسلامی درست تفسیر شود،
و جایگاه ارزشی خود را بازیابد.

پی نوشت ها:
[1] بحارالانوار ج 41 ص 49. 
[2] حکمت 257 نهج‏البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، که برخی از اسناد آن به این شرح است:
1- غرر الحکم ص 314 : ج 3 ص 311: آمدی (متوفای 588 ه)
2- کتاب مستطرف ج 1 ص 114: ابشیهی (متوفای 580 ه)
3- ربیع الابرار ج3 ص194 ح140 ب43: زمخشری معتزلی (متوفای 538 ه)
4- منهاج البراعة ج 3 ص 347: ابن راوندی (متوفای 573 ه). 
[3] خطبه 15:165 نهج‏البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی، که برخی از اسناد آن به این شرح است:
1- ربیع الابرار ج 1: زمخشری معتزلی (متوفای 538 ه)
2- کتاب النهایة ج 1 ص 27 و ج 3 ص 304: ابن أثیر شافعی (متوفای 606 ه)
3- کتاب‏النهایة ج2 ص140 و ج 4 ص 191: ابن أثیر شافعی (متوفای 606 ه)
4- منهاج البراعة ج 2 ص 133: ابن راوندی (متوفای 573 ه)
5- شرح نهج‏البلاغه ج 9 ص 266: ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656 ه)
6- مجمع الامثال ج 2 ص 12: میدانی (متوفای 518 ه). 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >