همه ی ما در سیاره ی زمین زندگی می کنیم و این سیاره در منظومه ی شمسی قرار گرفته است که آن هم در کهکشان راه شیری واقع شده است، آیا می دانی قطر کهکشان راه شیری چقدر است!؟ در حدود صد هزار سال نوری! یعنی اگر با سرعت نور حرکت کنی، صد هزار سال طول می کشد تا کل کهکشان را طی کنی! آیا می دانی که این کهکشان با این عظمت تنها جزیی کوچک از کل جهان است!؟ منجمان فاصله ی دورترین کهکشان ها از ما را تقریبا 15 میلیارد سال نوری تخمین زده اند!!.* همه ی این ها شواهدی است که با وسایل امروزی کشف شده اند و مطمئنا با پیشرفت تکنولوژی، انسان به رازهای بیشتری از هستی پی خواهد برد. اما ما برای یافتن شگفتی و رازهای هستی دو راه داریم؛ یکی اینکه صبر کنیم تا علم پیشرفت کند و دانشمندان از کشفیات جدید خود خبر دهند، دوم اینکه به پیش کسانی برویم که علم اول و آخر را دارند و با گذشت زمان چیزی از علمشان نه کم می شود و نه زیاد. اما چه کسی در دنیا وجود دارد که از این رازها اطلاع داشته باشد؟ جواب سوال مشخص است؛ کسی که خداوند علوم و رازهای هستی را به او عطا کرده است. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند: « خداوند عزوجل علی را وصیّ من، مشعل هدایت پس از من، جایگاه راز من، مخزن دانش من، و جانشین من درمیان کسان من قرار داد. از دست ستمکاران بر وی پس از خودم از میان امّتم به خداوند شکایت میبرم.» [1] در روایات اهل سنت نیز مشابه این روایت نقل شده است؛ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: « وصیّ من، جایگاه راز من، و بهترین کسی که بعد از خود بهجای میگذارم، تعهّداتم را انجام میدهد و وامهایم را میپردازد، علی بن ابی طالب است.» [2] درست است که ما در زمان امیرالمومنین علیه السلام زندگی نمی کنیم و به ایشاندسترسی نداریم، اما فرزندش که عالم به علم ایشان است الان امام و ولی ما است. بهره مندی از امام نیاز به حضور او ندارد. به اطرافت نگاه کن، الطافش را می بینی. اما حیف که خودش را نمی بینیم! --------------------- *منبع اطلاعات فوق سایت های رشد و ویکی پدیا است. [1] الأمالی، صدوق:443:359، بشارة المصطفی:33. [2] المعجم الکبیر:6063:221:6، کشف الغمّة:157:1.
امام سجاد علیهالسلام در مجلس یزید ملعون شمشیر بدست فرمودند: « من فرزند علی مرتضایم. من فرزند کسی هستم که بینیها را به خاک مالید تا آن که بگویند: خدایی جز " اللَّه " نیست. من فرزند کسی هستم که در پیش چشم پیامبر خدا، با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه ضربه زد، دو بار هجرت کرد، دو بار بیعت کرد، بر دو قبله نماز گزارْد، در بَدر و حُنین جنگید و به اندازه یک پلک بر هم زدن، بر خدا کفر نورزید.»[1] خداوند کافران را لعنت کند. ---------------- [1] مقتل الحسین:70:2.
درکتاب مزار البحار جلد صد، حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام می باشد .که به شرح ذیل است : کسی که برای زیارت امام حسین علیه السلام حرکت می کند. خداوند چهارهزارملک به استقبال او می فرستدو زمانی که بالای سر حضرت دو رکعت نمازمی خواند، فرشته ای می آید و می فرماید: پیامبر(ص) سلام رسانده وفرموده، خداوند تمام گناهانت را بخشید و آن چهار هزار فرشته او را به خانه اش می رسانند و فرشته ها می فرمایند: خدایا او رابه در خانه اش رسانده ایم. آیا حالا به آسمان برگردیم؟ خداوند می فرمایند :در خانه ی زائرامام حسین (ع)بایستید تا او زنده است ذکر خداوند بگویید وثوابش را برای زیارت کننده ی امام حسین(ع): بنویسید تا این که او زمان مرگش می رسد. فرشته ها به خدا می فرمایند: حالا زیارت کننده امام حسین از دنیا رفت. آیا به آسمان برگردیم؟ خداوند متعال می فرمایند:درمراسم غسل کفن ونماز او شرکت کنیدفرشته ها می فرمایند:خدایا ماموریت ما تمام شد.آیا حالا به آسمان برگردیم؟ خدا وندمی فرمایند:بالای سر قبر زیارت کننده امام حسین (ع) بایستید وتا روز قیامت ذکر خداوند بگویید و ثوابش را برای زیارت کننده ی امام حسین(ع) بنویسید.
امام سجاد(ع) می فرماید: امام سجاد ادامه می دهند: وقتی من این اشعار را شنیدم، متوجه شدم که پدرم شهید خواهد شد. آنگاه گریه، گلوی مرا گرفت و بر آن صبر نمودم و اظهار جزع نکردم. ولی عمه مان زینب، وقتی حال برادرش را دید نتوانست خویشتن داری کند. پس برخاست و ناخوداگاه به سمت حسین رفت و گفت: "کاش مرگ مرا نابود کند و مرگ تو را نبینم. امروز مثل زمانی است که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند، پس ای برادر! تو برای من جانشین آنها و فریادرس آنهائی. امام سجاد(ع) روایت می کند: در این لحظه امام حسین وقایعی را برای عمه مان زینب(س) بازگو کردند و سپس اشک در چشم های مبارک حسین جاری شد.... یا ویلتاه! ای برادر! این بیشتر دل ما را مجروح میکند که راه چاره را از تو گرفته اند و تو باید به ضرورت شربت مرگ بنوشی و ما را غریب و بی کس و تنها در میان اهل نفاق و افراد شقاوتمند بگذاری.... در این حال ناگهان زینب دگرگون شد، در حالی که به صورت خود می زد و اشک می ریخت، ناگهان به زمین افتاد و بی هوش شد. پس از آن امام حسین فرمود: منابع روایی و مقاتل: منتهی الآمال شیخ عباس قمی/مقتل لهوف سید ابن طاووس
حضرت حسین (ع) پس از مکالمه با اصحاب، به خیمه خود رفت و با انان سخن گفت. شب دهم که پدرم صبح آن شهید شد، من مریض بودم و زینب پرستاری من میکرد. ناگاه دیدم پدرم - حسین (ع) - کناری رفت و این اشعار را قرائت میفرمود:
یا دَهْرُاُفّ لَکِ مِنْ خَلیلٍ
مِنْ صاحِبٍ و طالِبٌ قَتیلٍ
و اِنَّما الْاَمْرُ اِلَی الْجَلیلِ
امام حسین رو به سوی خواهرش زینب کرد و فرمود: ای خواهرم! مبادا شیطان حلم ترا برباید که وقایع سختی در پیش داریم.
در این لحظه زینت خاتون (سلام الله علیها) گفت:
امام سجاد روایت می کند: که حضرت امام حسین(ع) آب آورد و خواهر را بلند کرد و آب به صورت او پاشید تا به هوش آمد و برای او قرآن خواند و سپس او را با این کلمات آرامش داد و فرمود:
ای خواهرم! به یاد خدا باش و صبر و شکیبائی کن و بدانکه اهل زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نمیمانند و هر چیزی در معرض هلاکت است، جز ذات خداوندی که خلایق را با قدرت خود خلق فرموده و بر می انگیزاند و زنده میگرداند.
خواهرم! جد و پدر و مادر و برادر من که بهتر از من بودند، هر یک دنیا را وداع کردند. پس وظیفه من و وظیفه هر مسلمانی است که بر رسول خدا «ص» اقتدا و تأسی کند.
ای خواهر! من تو را قسم میدهم و باید به قسم من عمل کنی، وقتی که من کشته شوم گریبان در مرگ من چاک نکنی و چهره خویش را به ناخن مخراشی و از برای شهادت من در مقابل دشمنان، فریاد و شیون به پا نکنی...
پس حضرت سجاد علیه السلام می فرمای: پدرم عمهام را آورد در نزد من نشاند و او دلداری داد....