شیطان در طی اعترافاتی که در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته بیست و دو گروه از امت آنحضرت را بیان داشته که از دست کارها و افکار و عقاید آنها همواره در رنج و عذاب بوده است که در این تایپیک فهرست وار به آنها اشاره میشود.
پیامبر
شیطان گفت: اولین و سخت ترین دشمن من شما هستی. پیامبر صلی الله علیه و آله از علت آن پرسید، در جواب گفت: چون در قیامت گناهکاران را شفاعت میکنی و زحمات مرا ضایع و امیدم را قطع مینمایی.
عالم عامل
عالمی که به علمش عمل کند، دشمن است من هم دشمن او هستم. پیامبر در این مورد فرمودند: عالم و دانشمندی که به علمش عمل کند، از هزار عابد برای شیطان خطرناک تر است.
حافظ و عامل قرآن
کسی که قرآن را فرا گرفته و حفظ نموده و به تمام دستورات و احکام آن عمل میکند، او دشمن من و من هم دشمن او هستم.
موذن
کسی که پنج وقت نماز، اذان بگوید و اقرار به شهادتین کند و مردم را از خواب بیدار و متوجه عبادت خدا و نماز نماید.
دوستان فقرا
آنها کسانی هستند که فقرا و مساکین را از یاد نمیبرند، همیشه متوجه آنها و به فکر ایشان هستند. در همه جا و در هر شرایط از آنان دفاع میکنند و زندگی ایشان را تامین میکنند.
دوستان ایتام
کسانی که با یتیمان دوست و مهربان هستند و همچون پدر و مادر دلسوز با آنان رفتار میکنند تا یتیمی را احساس نکنند.
فرد مهربان
که دلسوز مردم است و در مقابل کوچکترین ستمی که به یکی از بندگان خدا شود، ناراحت شده و از او دفاع میکند و دلداریش میدهد.
فرد ناصح
کسی که برای رضای خدا، مردم را نصیحت میکند و به جز رضایت الهی، چیزی در دل ندارد.
دائم الوضو
کسی که در تمام حالات با وضو باشد و اگر وضوی او باطل شده، فورا تجدید وضو نماید.
فرد بخشنده
کسی که مردم را در مالش شریک میکند و مقداری از داراییاش را به محرومان جامعه میبخشد و به فکر ذخیره و جمع آوری مال نیست.
فرد خوش خلق
کسی که با همه با گشاده رویی رفتار میکند و با زبان و اعضایش افراد را آزار نمیرساند.
فرد قانع
کسی که در زندگی به کم دنیا و به آنچه خدا برایش مقرر فرموده راضی است.
پاک دامنان
زنان و مردانی که عفت داشته باشند؛ دامنشان آلوده به فحشا و فساد نشده و پوشش اسلامی را در همه جا حفظ کنند.
آمادگان مرگ
کسانی که همواره به فکر مرگ و آماده شدن برای آن هستند و هیچ وقت، آخرت را فراموش نمیکنند و همیشه برای اصلاح آن در تلاشند.
فروتنان
ایشان در برابر خدا و خلق او تواضع میکنند و خود را کوچک میپندارند.
جوان عابد
جوانی که عاشق دین است، شب زنده داری کرده، از بندگی خدا لذت میبرد.
باز دارندگان نفس از حرام
کسی که نفس خود را از حرام باز دارد، کسانی که حلال و حرام الهی را رعایت کرده و اعضا و جوارح خود را به آن عادت نمیدهند.
خیر خواهان
کسانی که در نبود برادران مومن خود، دعای خیرشان میکنند، هر چیزی را که برای خود میپسندند، برای دریگران هم میپسندند و هر آنچه برای خود نمیپسندند، برای دیگران نیز نمیپسندند.
مهربان با پدر و مادر
کسانی که با پدر و مادر مهربان باشند و به آنان احترام بگذارند.
پادشاه عادل
که از روی عدالت با مردم رفتار کند و مردم در سایه او در آسایش باشند.
روزه داران بخشنده
روزه دارانی که مقداری از مال خود را به درماندگان میبخشند، مانند این است که مرا پاره پاره کرده و در آتش انداخته باشند.
همنشین صالحان
کسانی که رفت و آمد، نشست و برخاست، گفت و شنود و خورد و خوراک و خواب آنان با صالحان و پرهیزکاران است.
گریه شیطان
علاوه بر این مواردی که شیطان را آزار داده و ناراحت میکند برخی کارها نیز در طول زندگی آدم علیه السلام و فرزندانش و در طول تاریخ، ابلیس را چنان آزار داده که باعث ناله وزاری ابلیس شده و حتی او را به گریه واداشته است که در زیر به برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
1- وقتی حضرت آدم توبه کرد و خدا توبهاش را پذیرفت شیطان ملعون چنان از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند.
2- روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت، شیطان از سوز دل نالهای کرد که ملائکه صدای او را شنیدند و لعنتش کردند.
3- در غدیر خم، وقتی پیامبر صلی الله لیه و آله، امام علی علیه السلام را به خلافت منصوب کرد و فرمود: "من کنتُ مولاهُ فعلیٌّ مولاه" ، شیطان از دل پر دردش نالهای کشید و گفت: از این پس چه کنم و چاره ام چیست؟ اولادش را جمع کرد و گفت: تا میتوانید مردم را به شک اندازید، محبت، ولایت و دوستی علی علیه السلام را چنان بر مردم متشبه کنید که او را به خدایی بارو کنند و از غلو به جهنم بروند و عدهای از راه و روش او برگردند و جهنمی شوند.
4- روز عاشورا بسیار زحمت کشید تا زمینهای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد، علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به شهادت رساندند. آنگاه همه شیاطین، روی زمین پخش شدند و با شادی و خوانندگی ابراز خرسندی کردند. شیطان میگفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم. پس از اینکه شیطان از ثواب و مقام و منزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسین علیه السلام آگاه شد از کرده خود پشیمان شده و از روی حسرت نعرهای کشیده که همه ملائکه لعنتش کردند. گفت: واویلا، قضیه بر عکس شد و مردم بیشتری داخل بهشت شدند.
5- وقتی که پیامبر صلی الله لیه و آله، به پیامبری مبعوث شد و مردم را از نادانی، گمراهی و جهنم نجات داد و به سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.
6- وقتی سوره مبارکه "حمد" نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون میگفت: این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم میشود.
5- امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی انسان در برابر خدا سجده کند و آن را طول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند میشود و به کناری رفته و شروع به گریه میکند و میگوید: وای بر من، این بنده خدا چگونه او را اطاعت میکند و در مقابل او به خاک میافتد، در حالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم.
8- دیدار با مومن: دید و بازید مومنان از یکدیگر شیطان را چنان ناراحت میکند که به صورت خود زده و دست و پای خود را زخمی میکند.
9- صدقه دادن
روزی پیامبر صلی اله علیه و آله از شیطان پرسید: ای ملعون! چرا مانع از صدقه دادن میشوی؟ عرض کرد: یا رسول الله! اگر ارّهای بر سر من بگذراند و مانند درخت و چوب سرم را ارّه کنند، برای من راحتتر از صدقه دادن اشخاص است. آن حضرت پرسیدند: چرا صدقه چنان ناراحتت میکند.
در جواب گفت: در صدقه دادن پنج خصلت است:
مال را زیاد میکند
مریضان را شفا میدهد.
بلاها را دفع میکند.
صدقه دهندگان، به سرعت برق از پل صراط میگذرند.
بدون حساب داخل بهشت میشوند و برای ایشان عذابی نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.
منابع
صالحی حاجی آبادی، شیطان در کمینگاه.
شیخ عباس قمی، سفینة البحار،
محمدباقر مجلسی، بحارالانوار.
کریم برزگر، شیطان شناسی.
کلینی، اصول کافی، ج 3.
مسلم از انس بن مالک روایت کرده که روزى جبرئیلهنگامى که رسول خدا با پسر بچگان بازى مىکرد نزد وى آمده واو را گرفت و بر زمین زد و سینه او را شکافت و قلبش را بیرونآورد و از میان قلب آنحضرت لکه خونى بیرون آورده و گفت:اینبهره شیطان بود از تو،و سپس قلب آنحضرت را در طشتى از طلا با آب زمزم شستشو داده آنگاه آنرا بهم پیوند داده و بست و درجاى خود گذارد...
پسر بچگان بسوى مادر شیرده او آمده و گفتند:محمد کشته شد!
آنها بسراغ او رفته و او را در حالى که رنگش پریده بود مشاهدهکردند!
انس گفته:من جاى بخیهها را در سینه آنحضرت مىدیدم.
و در سیره ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گوید:آنحضرتبهمراه برادر رضاعى خود در پشتخیمههاى ما به چراندنگوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعى او بسرعت نزد ماآمد و به من و پدرش گفت:این برادر قرشى ما را دو مرد سفید پوشآمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و میزدند!
حلیمه گفت:من و پدرش بنزد وى رفتیم و محمد را که ایستاده ورنگش پریده بود مشاهده کردیم،ما که چنان دیدیم او را به سینهگرفته و از او پرسیدیم:اى فرزند تو را چه شد؟فرمود:دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکمم را دریدند و بدنبال چیزىمىگشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه گوید:ما او را برداشته و بخیمههاى خود آوردیم. (2) و در هر دوى این نقلها هست که همین جریان سبب شد تاحلیمه آنحضرت را بنزد مادرش آمنه باز گرداند.
و این داستان تدریجا در روایات توسعه یافته تا آنجا کهگفتهاند:
در دوران زندگى آنحضرت چهار یاپنجبار اتفاق افتاده،در سه سالگى(همانگونه که شنیدید)و در دهسالگى،و هنگام بعثت،و در داستان معراج...و در اینبارهاشعارى نیز از بعضى شعراى عرب نقل کردهاند. (3) و بلکه برخى از مفسران سوره انشراح و آیه «الم نشرح لکصدرک» را بر این داستان منطبق داشته و شان نزول آندانستهاند. (4)
نقل شده است که زمانی که پیامبر(ص) به جنگ با بتی مصطلق تشریف می بردند در نزدیکی محلی به نام وادی که دارای دره های نا هموار و بزرگی بود مجبور شدند به علت تاریکی شب در این مکان بایستند
در اخر شب فرشته ای نازل شد و به حضرت رسول(ص) شرفیاب شد خبر داد که جنیان دشمن که از طوایف کافران و متمردین هستند در این دره کمین کرده اند تا به لشکر شما اسیب برسانند .. در این حال حضرت فورا حضرت علی(ع) را به حضور پذیرفتند و به ایشان امر کردند که به کمینگاه جنیان که درون دره به کمین ما نشسته اند برو و از قدرت بالایی که خداوند به شما عطا کرده استفاده کن و انها را نابود کن و برگرد
حضرت علی(ع) به اتفاق 100 نفر از شمشیر زنان قابل به سوی دره حرکت کردند حضرت به انها گفته بودند تا زمانی که من دستور ندادم هیچ کس وارد عمل نشود
حضرت علی (ع) به دره رسیدند و بهترین اسمای الهی را به زبان مبارک اوردند و به سمت دشمن(جنیان) که در وسط دره بود حرکت کردند و به اصحاب و یارانش گفتند که هر کجا که من رفتم به دنبالم حرت کنید وقتی به محل اصلی دره رسیدند حضرت دستور دادند شماها همین جا توقف کنید و دیگر جلوتر نیایید و حضرت شخصا به محل خوفناک دره رفتند و همینکه به محل وادی(مرکز دره) رسیدند باد تند و سیاهی شروع به وزیدن کرد به طوری که اصحاب حضرت علی(ع) قدرت ایستادن بر روی زمین را نداشتند و از ترس این باد تند لشکریان شروع کردن به لرزیدن در همین هنگام حضرت علی(ع) که در محل وادی رسیده بود با صدای بلند فرمودند که ای کفار منم علی ابن ابیطالب وصی رب العالمین اگر قدرت جنگیدن دارید در مقابل من بایستید و از محل فرار نکنید .. اصحاب از دور می دیدند که صداهای شمشیر امام علی(ع) به گوش می رسد انقدر قدرت شمشیر زدن حضرت زیاد بود که انها قادر به دیدن شمشیرها نبودند فقط صدای شمشیر زدن به گوش میرسید و از لابه لای شمشیرها دود سیاهی شعله می کشید و به اسمان میرفت تا اینکه دیگر از دود خبری نبود
در همین هنگام مولا الله اکبر گویان از محل وادی بیرون امدند و اصحاب که سخت ترسیده بودند به حضور حضرت رفتند و گفتند یا علی چه دیدی؟ !
حضرت فرمودند وقتی به محل دره رسیدم انبوهی از دشمنان خود را که همگی مجهز به شمشیر و سنگ بودند را دیدم در همین موقع به دستور پیامبر شروع به خواندن اسمای مهم الهی کردم و به لشکر جنیان حمله کردم
جنیان از شدت ترس به خود می لرزیدند و وقتی به انها می رسیدم انها دود می شدند و به صورت اتش به بالا می رفتند ولی عده ای هم در میان انها باقی می ماندند انها جنیانی بودند که به حضرت رسول(ص) پناه می بردند و من از کشتن انها صرف نظر می کردم سپس اصحاب و یاران حضرت و خود حضرت خدمت پیامبر رسیدند و بشارت را به حضرت رسول اکرم دادند
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: ای علی(ع) بر تو بشارت باد که همگی جنیان که توسط شما خداوند انها را ترسانده بود به اینجا امدند و مسلمان شدند و من هم اسلام این جنیان را پذیرفتم و قبول کردم خداوند نصرت بر شما عطا کرده است
.....ابووائل نقل مى کند، روزى همراه عمربن خطاب بودم ، عمر برگشت ترسناک به عقب نگاه کرد.
گفتم : چرا ترسیدى ؟
گفت :
- واى بر تو! مگر شیر درنده ، انسان بخشنده ، شکافنده صفوف شجاعان و کوبنده طغیان گران و ستم پیشگان را نمى بینى ؟
گفتم :
- او على بن ابى طالب است .
گفت :
- شما او را به خوبى نشناخته اى ! نزدیک بیا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگویم ، نزدیک رفتم ، گفت :
- در جنگ احد، با پیامبر پیمان بستیم که فرار نکنیم و هر کس از ما فرار کند، او گمراه است و هر کدام از ما کشته شود، او شهید است و پیامبر صلى الله علیه و آله سرپرست اوست . هنگامى که آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشکر به یکدیگر هجوم بردند ناگهان ! صد فرمانده دلاور، که هر کدام صد نفر جنگجو در اختیار داشتند، دسته دسته به ما حمله کردند، به طورى که توان جنگى را از دست دادیم و با کمال آشفتگى از میدان فرار کردیم . در میان جنگ تنها ایشان ماند. ناگاه ! على را دیدم ، که مانند شیر پنجه افکن ، راه را بر ما بست ، مقدارى ماسه از زمین بر داشت به صورت ما پاشید، چشمان همه ما از ماسه صدمه دید، خشمگینانه فریاد زد! زشت و سیاه باد، روى شما به کجا فرار مى کنید؟ آیا به سوى جهنم مى گریزید؟
ما به میدان برنگشتیم . بار دیگر بر ما حمله کرد و این بار در دستش اسلحه بود که از آن خون مى چکید! فریاد زد:
- شما بیعت کردید و بیعت را شکستید، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از کافران به کشته شدن هستید.
به چشم هایش نگاه کردم ، گویى مانند دو مشعل زیتون بودند که آتش از آن شعله مى کشید و یا شبیه ، دو پیاله پر از خون . یقین کردم به طرف ما مى آید و همه ما را مى کشد! من از همه اصحاب زودتر به سویش شتافتم و گفتم :
- اى ابوالحسن ! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى کنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جدید، خسارت فرار را جبران مى کند.
گویا خود را کنترل کرد و چهره اش را از من برگردانید. از آن وقت تاکنون همواره آن وحشتى که آن روز از هیبت على علیه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نکرده ام !
از امام حسین علیه السّلام در باره صداى حیوانات سؤال کردند ؛ چون از شرائط امامت این است که عالم به زبان تمام حیوانات باشد. محمدبن إبراهیم بن الحرث التمیمی عن الحسین (( علیه السلام)) أنه قال: امام علیه السّلام در پاسخ آنان (که حیوانات هنگامى که صدا میکنند چه میگویند) فرمود :
- کرکس مى گوید: اى فرزند آدم! هر گونه که می خواهى زندگى کن، ولى بدان که عاقبت مرگ است .
- باز مى گوید: اى عالم به خفیّات و اى رفع کننده بلاها
- طاووس مى گوید: خدایا! به خود ظلم کردم و به زینتم مغرور شدم، پس مرا ببخش .
خارپشت مى گوید: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است
خروس مى گوید: هر کس خدا را شناخت او را فراموش نمی کند
مرغ مى گوید: اى خدایى که بر حقى ، تو بر حقى و سخن تو حق است. یا اللَّه! یا حق
قرقى مى گوید: به خدا و روز قیامت ، ایمان دارم
لاشخور مى گوید: به خدا توکل کن که او روزى می دهد
عقاب مى گوید: هر کس از خدا اطاعت کند ، سختى نمی بیند
شاهین مى گوید: خداوند ، پاک ، منزه و حقّ است چه حقّى
جغد مى گوید : انس در دورى نمودن از مردم است
کلاغ مى گوید: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان
دُرنا مى گوید: خدایا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن
لک لک مى گوید: هر کس از مردم فاصله بگیرد، راحت تر است
اردک مى گوید: آمرزش تو را خواهانم اى خدا
هدهد مى گوید: چقدر شقى و بدبخت است کسى که گناه می کند
قمرى مى گوید: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا! «یا واحد یا احد یا فرد یا صمد
کبوتر مى گوید: تویى خدا و غیر از تو خدایى نیست
زاغ مى گوید: منزّه است کسى که بر او چیزى مخفى نیست
طوطى مى گوید: یاد خدا باعث مغفرت گناهان است
گنجشک مى گوید: طلب آمرزش می کنم از گناهانى که خدا را به خشم آورد
بلبل مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حقّا حقّا
کبک مى گوید: قیامت نزدیک است
بلدرچین مى گوید: اى فرزند آدم! چه چیز تو را از مرگ غافل کرده است
مرغ شکارى مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ و آله خیرة اللَّه
دارکوب مى گوید: خداى من! مرا از آتش نجات بده
چکاوک مى گوید: خدایا! گناهان مؤمنین را ببخش
کبوتر صحرایى مى گوید: خدایا! اگر مرا نبخشى، بدبخت می شوم
مرغ عشق مى گوید: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [العلىّ] العظیم
شتر مرغ مى گوید: معبودى به غیر از خدا نیست
پرستو هنگام صدا کردن، سوره حمد را می خواند و می گوید: اى قبول کننده توبه کنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست
زرّافه مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحده
میش مى گوید: مرگ بهترین پند دهنده است
بزغاله مى گوید: (خدایا!) مرگم را برسان تا گناهانم کم باشد وقتى که شیر غرش می کند؛ یعنى امر خداوند مهم است مهم
گاو نر مى گوید: اى فرزند آدم! صبر کن. تو در مقابل کسى هستى که تو را می بیند و دیده نمی شود و آن خداست
فیل مى گوید: از مرگ، گریزى نیست
یوز پلنگ مى گوید: «یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه
شتر مى گوید: منزّه است خدایى که خوارکننده ستمکاران است
اسب مى گوید: سبحان ربّنا سبحانه
گرگ مى گوید: کسى را که خدا حفظ کند، هرگز ضایع نمی گردد
شغال مى گوید: واى! واى! واى! بر گناهکارى که در گناه کردن، اصرار می نماید
سگ مى گوید: گناهان، باعث خوارى است
خرگوش مى گوید: خدایا! مرا هلاک نکن و حمد و ستایش براى توست
روباه مى گوید: دنیا خانه غرور است
غزال مى گوید: خدایا! مرا از آزار و اذیت نجات بده
کرگدن مى گوید: (خدایا) به فریادم برس و الّا هلاک می گردم
گوزن مى گوید: خداوند مرا کفایت می کند و بهترین وکیل است
پلنگ می گوید: پاک و منزه است خدایى که با قدرت، عزیز شده است
مار مى گوید: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است کسى که تو را معصیت می کند
عقرب مى گوید: بدى، چیز وحشتناکى است
سعد بن ابی وقاص می گوید:
روز جمعه ای با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را به جماعت خواندیم. آن گاه پیامبر رو به ما کرد و بر خداوند متعال درود فرستاد و فرمود:
« روز قیامت من می آیم در حالی که علی بن ابیطالب علیه السلام پیش روی من است و به دستش لوای حمد دارد. لوای حمد دو تکه است، تکه ای از سُندس (حریر و دیبا) و تکهای از استبرق (حریر زربفت).»
در این هنگام مردی بادیه نشین با شتاب به طرف رسول خدا رفت و گفت:« در باره علی بن ابی طالب چه می گویی، زیرا درباره او اختلاف فراوانی وجود دارد.»
رسول خدا لبخندی زد و فرمود:« ای اعرابی، چرا درباره علی اختلاف فراوانی وجود دارد؟ علی رابطه اش با من مانند سرم برای بدنم است و مانند دکمه برای لباسم. » (رسول خدا میخواهد بگوید همان گونه که بدن بدون سر حیاتی ندارد و لباس بدون دکمه کاربردی ندارد، پیامبر منهای علی برای هیچ کس فایده ندارد؛ باید در کنار رسول خدا، علی را پذیرفت و به او مؤمن بود.)
آن عرب بادیه نشین با خشم به پیامبر گفت:« ای محمد، من نیرو و قدرتم از علی بیشتر است. آیا علی می تواند لوای حمد را حمل کند؟!»
پیامبر فرمود:« آرام بگیر، اعرابی! همانا خداوند روز قیامت به علی ویژگی های گوناگونی عنایت می کند: به او زیبایی یوسف می دهد و زهد یحیی و صبر ایوب و بخشش آدم و نیروی جبرئیل. لوای حمد به دست اوست، همه مردم در زیر این لواء هستند و گرداگرد او را امامان و تلاوت کنندگان قرآن و اذان گویان گرفته اند. و آنها کسانی هستند که در قبرها به بدنهایشان کرم نمیافتد.»
شب بود، جمعى از اصحاب در محضر رسول خدا - (صلى الله علیه و آله و سلم ) - نشسته بودند و از بیانات آن بزرگوار، بهره مند مى شدند، آن بزرگوار در آن شب این جریان را بیان کرد و فرمودند :
آن شب که من را به سوى آسمان ها به معراج بردند ((یعنى در شب 17 یا 21 ماه رمضان سال 10 یا 12 بعثت )) هنگامى که به آسمان سوم رسیدم ، منبرى براى من نصب نمودند، من بر عرشه منبر قرار گرفتم و ابراهیم خلیل - (علیه السلام ) - در پله پایین عرش منبر قرار گرفته بودند و سایر پیامبران در پله هاى پایین ترى قرار داشتند.
در این هنگام على - (علیه السلام ) - ظاهر شد که بر شترى از نور، سوار بود و صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشید، و جمعى چون ستارگان تابان در اطراف او بودند، در این وقت ، ابراهیم - (علیه السلام ) به من گفت : این (اشاره به على (علیه السلام )) کدام پیامبر بزرگ و یا فرشته بلند مقام است ؟
گفتم : ((او نه پیامبر است و نه فرشته ؛ بلکه برادرم و پسر عمویم و دامادم و وارث علمم على بن ابى طالب است .))
پرسید: ((این گروهى که در اطراف او هستند، کیانند؟))
گفتم : ((این گروه ، شیعیان على ابن ابى طالب هستند.))
ابراهیم - (علیه السلام ) - علاقه مند شد که جزء شیعیان على - (علیه السلام ) باشد به خدا عرض کرد: ((پروردگارا! من را از شیعیان على بن ابى طالب - (علیه السلام ) - قرار بده .))
در این هنگام جبرییل نازل شد و آیه 81 سوره صافات را خواند وان من شیعته لابراهیم .؛ ((و از شیعیان او در اصول اعتقادات ابراهیم است .))
پیامبر - (صلى الله علیه و آله و سلم ) - به اصحاب فرمودند: ((هر گاه بر پیامبر پیشین صلوات فرستادید، نخست به من صلوات بفرستید، سپس به آنها، جز در مورد ابراهیم خلیل - (علیه السلام ) - که هر گاه خواستید به من صلوات بفرستید، نخست به ابراهیم خلیل - (علیه السلام ) - صلوات بفرستید.))
پرسیدند: چرا؟
فرمودند: ((به همین دلیل که بیان کردم ، او آرزو کرد تا از شیعیان على بن ابى طالب باشد.))
روزی مردی از علمای یهود به خدمت امام علی(ع) آمد و سؤال کرد که جانشین پیامبر شما تا چند سال پس از پیامبر زنده است و سرانجام او چگونه خواهد بود؟
حضرت علی(ع) در جواب فرمودند: او سی سال بعد از رسول زنده است و سرانجام ضربتی به او خواهند زد که بر اثر آن محاسن او به خون سرش رنگین خواهد شد. آن یهودی گفت: به خدا سوگند که راست گفتی. در کتابی که حضرت موسی(ع)املا کرده و هارون آن را نگاشته است این مطلب دقیقا به همین شکل آمده است
خلیفه دوم، عمربن خطاب، می گوید: به علی(ع) سه خصلت داده شده است که اگر یکی از آن خصلت ها به من داده می شد، برایم بهتر از داشتن ثروت های فراوان بود. آن سه چیز عبارت اند از: ازدواج با دختر رسول الله(ص)، باز بودن درب منزل علی(ع) به مسجدالحرام که فقط برای علی(ع) روا داشته شد، و به دست گرفتن پرچم در جنگ خیبر
در سحرگاهان شب 21 ماه رمضان بود که حضرت آخرین لحضات عمرشان را سپری میکرد.حضرت به کسان داخل اتاق نگاه کرد و از همه خواست تا جز فرزندان فاطمه کسی در اتاق نماند.همه به طبعیت در حال خارج شدن بودن که امام دید حضرت عباس هم در حال رفتن است.امام خطاب به او گفت تو بمان وعباس گفت اما خودتان گفتید فقط فرزندان فاطمه بمانندمن مادرم ام البنی است.هر دوی انها زیر گریه زدند.علی علیه السلام از او خواست تا عباس نزدیکتر بیاید.دست کوچک عباس را در دست گرفت ودر حالی که هر دو آنها گریه میکردند دستش را در دست امام حسین گذاشت و از برادر کوچکتر خواست تا در کنار برادر بزرگتر بماند.امام علی علیه السلام گفت یا حسین من در خانه ام میمیرم ولی تو در صحرا کشته میشوی.من پوشیده از این دنیا میروم ولی تورا در صحرا عریان رها می کنند.برای من مراسم دفن میگیرند اما به تابوت تو در کوچه سنگ میزنند .
ای عباس در کنار برادرت بمان که مظلوم تر از مظلومیت برادرت نیست.