بدترین شترها در دنیا جمل عایشه بود، که با آن به جنگ حضرت على علیه السلام رفت و هزاران نفر را به خاک و خون کشید. در دفاع از آن شتر حدود هفتاد نفر بى دست شدند.
وقتى عمر، لشکر به جنگ پادشاه عجم مى فرستاد، صاحب شتر، آن را آورده بود در مدینه تا بفروشد. سلمان فارسى ، هر وقت آن شتر را مى دید، سنگ بر مى داشت و به آن مى زد!
ساربان مى گفت :اى سلمان ! تو که اذیت کننده نبودى ! چرا بدون دلیل شتر مرا مى زنى ؟ این شتر تو حیوان نیست ، بلکه شیطان است و از طایفه جن . اسم آن عسکر فرزند کنعان است .
من آن را مى شناسم !اى ساربان این جا کسى شتر تو را نمى خرد، اگر مى خواهى آن را بفروشى به حوئب ببر، آن جا به هر قیمت بخواهى از تو مى خرند، او هم شتر را برد همان جا که سلمان گفته بود.
وقتى عایشه از مکه برگشت ، طلحه و زبیر او را فریفتند که باید به خون خواهى عثمان برخیزى . گفتند: باید برویم در بصره از آن جا جمعیت برداریم و با على جنگ کنیم .
در راه که مى آمدند، خواستند شترى براى هودج عایشه بخرند که از شتران دیگر قوى و بلند و نمایان تر باشد. همین عسکر پسر کنعان را آوردند و عایشه آن را دید پسندید. صاحب شتر شروع کرد تعریف کردن که چقدر قوى است ، زیرک و باهوش است ، تا جایى که گفت : تربیتش کرده ام ، وقتى صدا مى زنى مى آید! وقتى گفتى برو، مى رود. صدایش صدا زد و گفت :عسکر، عسکر شتر پیش وى آمد.
همین که عایشه اسم عسکر را شنید، گفت : برگردانید، من بر این شتر سوار نمى شوم . گفتند: اى خانم ! از این شتر بهتر پیدا نمى شود، به درد ما مى خورد، خوب شترى است . جواب داد: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مرا از سوار شدن بر آن منع فرموده ، بروید شتر دیگرى بیاورید.
چون آنها شترى از این بهتر پیدا نکردند، افسار و جهاز و زانو بندش را تغییر دادند و داخل شتران یعلى بن منبه کردند. شترى که با یک اهدایى به منظور کمک به طرف داران عایشه تهیه دیده شده بود. تا با على بجنگند. این حیوان را پیش او آوردند و گفتند: این قوى تر و از آن شتر بهتر است . بعد محمل عایشه را بر آن بستند و به بصره آمدند و آن شهر را تصرف کردند، بیت المال را تقسیم نمودند، مردم را براى جنگ با على شوراندند و گفتند: مقصود عایشه همسر پیامبر، خون خواهى عثمان است ، صد وبیست هزار نفر از دور و نزدیک جمع کردند، در حالى که لشکر على از دوازده هزار تا بیست هزار نفر نوشته شده . محمل عایشه آماده شد، صفحه هاى آهنى بر آن کوبیدند، تا آسیبى به عایشه نرسد و پرچمى بالاى آن بستند. جنگ شروع شد. در آن دست هفتاد نفر که بر مهار شتر بود قطع شد. دست هر کس را قطع مى شد، دیگرى مى آمد جلوى شتر و مهار او را به دست مى گرفت ، حدود هفده هزار نفر از لشکر عایشه و دویست نفر از لشکر حضرت على کشته شدند.
حضرت على علیه السلام فریاد مى زد که خود را به شتر رسانید و آن را پى کنید؛ که آن شیطان است و تا کشته نشود مردم متفرق نمى شوند. اول محمد بن حنفیه قصد شتر کرد ولى کارى از پیش نبرد. امام حسن علیه السلام جلو رفت و نیزه اى بر حیوان زد و برگشت . مالک اشتر خود را به عسکر رسانید و یک پایش را قطع کرد. یکى از لشکریان عایشه شانه خود را زیر ران شتر قرار داد که زمین گیر نشود. مالک او را هم کشت . شتر تا مدتى روى سه پا ایستاده بود. على علیه السلام فرمود: از شیاطین زیر شتر را گرفته پایش را بزنید. وقتى عسکر را کشتند، مردم متفرق شدند و جنگ خاتمه یافت(6) داستان جنگ جمل مفصل است . ما قصدمان فقط شتر عایشه بود تا بدانیم که آن ماءمور شیطان بود. داستان جنگ جمل در کتاب تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است .
÷حضرت آدم(ع)-لقب:خلیفه الله –کنیه:ابوالبشر-مدت عمر:930سال-محل دفن:نجف اشرف.
÷حضرت ادریس(ع)-پدر:یرد-مادر:بره-مدت عمر:365سال-آن حضرت به آسمان عروج کرد.
÷حضرت نوح(ع)-لقب:نبی الله –پدر:لمک-مادر:قینوش –مدت عمر:1200سال-محل دفن:نجف اشرف.
÷حضرت هود(ع)-پدر:شالخ-مادر:بکیه –مدت عمر:460سال-نام قوم:عاد-محل دفن:نجف اشرف.
÷حضرت صالح(ع)-پدر:جابر-مدت عمر:280سال –نام قوم:ثمود-آیت:ناقه-محل دفن:نجف اشرف.
÷حضرت ابراهیم(ع)-تولد:شهر اور درکشوربابل-پدر:تارخ-عمو:آزر-مادر:ورقه-لقب:خلیل الله-کتاب:صحف-
مدت عمر175سال-حاکم زمان:نمرود-آیت:سردوگلستان شدن آتش-اقدام:تجدیدبنای کعبه-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت اسماعیل(ع)پدر:ابراهیم(ع)-مادر:هاجر-لقب:ذبیح الله-مدت عمر:137سال-محل دفن:حجر اسماعیل.
÷حضرت اسحاق(ع)پدر:ابراهیم(ع)-مادر:ساره-لقب:وجیه الله-مدت عمر:180سال-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت لوط(ع)-پدر:هاران-مادر:ورقه-مدت عمر:80سال-نام قوم:لوط-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت یعقوب(ع)-پدر:اسحاق-مادر:رفقه-مدت عمر:147سال-محل دفن:فلسطین.
÷ حضرت یوسف(ع)-پدر:یعقوب- مادر:راحیل-لقب:صدیق-مدت عمر120سال-محل دفن:فلسطین.
÷ حضرت شعیب(ع)-پدر:صیفون-مادر:میکاء-لقب:خطیب الانبیاء-مدت عمر:242-محل دفن:فلسطین.
÷ حضرت ایوب(ع)-پدر:آموص-مادر:یاحیر-مدت عمر:140سال-محل دفن:بلاد حوران.
÷ حضرت موسی(ع)-تولد:مصر-پدر:عمران-مادر:یوکابد-لقب:کلیم الله-کتاب:تورات-نام قوم:بنی اسرلییل-
مدت عمر:120سال-حاکم زمان:فرعون(رامسس دوم)-آیات:عصاویدالبیضاء-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت هارون(ع)-پدرعمران -مادر:یوکابد-مدت عمر:123سال-محل دفن:طورسینا(مصر).
÷حضرت داوود(ع)-پدر:ایشیء-لقب:نبی الله الحاکم -مدت عمر:100سال-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت سلیمان(ع)-پدر:داوود-مادر:برسبا-لقب:حشمت الله-مدت عمر:53سال-محل دفن:فلسطین.
÷حضرت الیاس(ع)-پدر:یاسین-مادر:ام حکیم-مدت عمر:22سال-آن حضرت به آسمان عروج کرد(آب حیات نوشید).
÷حضرت الیسع(ع)-پدر:اخطوب-مدت عمر:75سال-محل دفن:دمشق(شام).
÷حضرت یونس(ع)-پدر:متی-مادر:تنجیس-لقب:ذوالنون-مدت عمر:40سال-محل دفن:کوفه(عراق).
÷حضرت ذوالکفل(حزقیل)(ع)-پدر:ادریم-مدت عمر:75سال-محل دفن:بین کوفه وحله(عراق).
÷حضرت زکریا(ع)-پدر:برخیاء-مدت عمر:115سا ل- محل دفن:بیت المقدس.
÷حضرت یحیی(ع)پدر:زکریا-مادر:عیشاء-مدت عمر:30سال-محل دفن:دمشق(مسجد اموی).
حضرت عیسی(ع)-مادر:مریم(س)-لقب:مسیح(روح الله)-آیات:در گهواره سخن گفتن(انا عبد الله هستم)-
شفادادن بیماران وزنده کردن مردگان به امر خدا-کتاب:انجیل-مدت عمر:33سال-آن حضرت به آسمان عروج کرد.
÷حضرت محمد(ص)-پدر:عبدالله(ع)-مادر:آمنه بنت وهب(س)-لقب:رسول الله(خاتم الانبیاء)-آیات: شق القمر
کردن و به معراج رفتن وقرآن کریم-کتاب:قرآنکریم-دین:اسلام-رحلت:28صفرسال11هجری قمری(مدینه)در
سن 63سالگی
نام پیامبران الهی شغل مستندات
حضرت آدم(ع) کشاورزی تاریخ انبیاء اولیایی، بحارالانوار
حضرت ادریس(ع) خیاطی تاریخ انبیاء، وسائل الشیعه
حضرت نوح(ع) نجاری بحار الانوار
حضرت ابراهیم(ع) کشاورزی و دامداری تاریخ انبیاء اولیایی، بحارالانوار
حضرت یعقوب(ع) دامداری تاریخ انبیاء رسولی محلاتی
حضرت ایوب(ع) دامداری و زراعت تاریخ انبیاء اولیایی، کتاب مقدس
حضرت شعیب(ع) شبانی و کارگری سوره قصص آیه27، بحارالانوار
حضرت موسی(ع) شبانی و کارگری سوره قصص آیه27، بحارالانوار
حضرت داود(ع) زره سازی و آهنگری سوره انبیاء آیه 80، وسائل الشیعه
حضرت هود(ع) تجارت بحارالانوار
حضرت صالح(ع) تجارت بحارالانوار
حضرت لوط(ع) زراعت بحارالانوار
حضرت سلیمان(ع) حصیربافی و حکومت بحارالانوار
حضرت عیسی(ع) نجاری بحارالانوار
حضرت محمد(ع) تجارت و صیادی و شبانی بحارالانوا
1 مؤمنان در عقل از دیگران بزرگترند
2 مؤمن زیرک و خردمند است.
3 مؤمن از انحراف و دشمنى پاک و پاکیزه است.
4 مؤمنان چنانند که (مردمان) به نیکى هاشان امیدوار، و از شرّ و بدى آنها در امان هستند.
5 مؤمن آسان گیر، نرمخو، افتاده و معتمد مردم است.
6 مؤمن کم لغزش و پر عمل است.
7 مؤمن بیدار است و چشم به راه یکى از دو «حسنة» (نیکى دنیا و نیکى آخرت) است.
8 مؤمن زبانش سخت راستگو و در احسان پر بخشش است.
9 مؤمن سیره اش میانه روى و شیوه اش رشد و هدایت است.
10 مؤمن پاکدامن و قانع و خویشتن دار و پارسا است.
11 مؤمن در توانگرى پاکدامن، و خویشتن دار از (زخارف دنیاست
12 مؤمن در فراخى زندگى سپاسگزار و در بلا و گرفتارى شکیبا، و در خوشى و فراخى زندگى ترسان است.
13 مؤمن شرمناک، بى نیاز از خلق، یقین دارنده و پرهیزکار است.
14 دنیا زندان مؤمن است، و مرگ هدیه و پیشکش او و بهشت منزلگاه است.
15 چون روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان متعجّب شوند و گویند: شگفتا چگونه نجات یافت از خانه اى که بهترین ما در آن خانه تباه شد
16 از عذاب الهىدر امان است.
17 براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى که در آن با پروردگار خویش راز مى گوید، و ساعتى که در آن از نفس خویش حسابرسى مى کند، و ساعتى که میان نفس و میان لذتهاى حلال و نیکوى آن را آزاد مى گذارد.
18 مؤمن همچون ترنج است که مزه و بویش پاکیزه است.
19 یافت نشود مؤمن، که حسود یا کینه توز یا بخیل باشد
20 کسى مؤمن نخواهد بود تا آن گاه که پروا نداشته باشد که با چه خوراکى شدّت گرسنگى خود را برطرف کند، و کدامیک از دو جامه خود را کهنه کرده (و کدام را نگهدارى نکرده) است
21 مؤمن ساده لوحى بزرگوار، و مورد اعتماد خویش و محتاط و اندوهگین است.
22 مؤمن کارش نزدیک، اندوهش دور، خموشى اش بسیار و عملش خالص و پاک است.
23 دنیا میدان تمرین او ، عمل، همّت او، و مرگ پیشکش و سوغات او، و بهشت جایزه بزرگ او ست.
24 مؤمن جانش از سنگ سخت محکمتر است و در همان حال از برده افتاده تر است.
25 مؤمن چون به چیزى بنگرد پند گیرد و چون خموش باشد تفکّر و اندیشه کند، و چون لب بگشاید به یاد خدا باشد، و چون چیزى به او عطا شود شکر گزارد، و چون گرفتار بلا شود صبر کند
26 مؤمن چون موعظه شود اندرز پذیرد، و چون بیمش دهند بترسد، و چون پندش دهند پند گیرد، و چون مبدأ و معاد و معارف دیگر را) به یادش آرند یاد آور شود، و چون ستمى به او رسد در گذرد.
27 مؤمن بر خود امین است (و از کردار خود اطمینان دارد) بر هوا و هوس و احساس خود چیره و غالب است.
28 عقل و خرد، دوست صمیمى مؤمن، و علم و دانش، وزیر و کمک کارش، و صبر و شکیبایى، فرمانده لشکریانش، و عمل، زمامدار او است
29 مومن دین خود را به وسیله دنیا نگه می دارد و فاجر دنیایش را به دین خود نگهدارى کند.
30 مؤمن چنان است که روش او زهد او است، و تمام همّتش دیندارى او است، و عزّتش در قناعت او است،
31 همه کوشش او براى آخرت است، حسنات و کارهاى نیکش بسیار، درجاتش عالى و والاست و بر رهایى و رستگارى خود (از این جهان) اشراف پیدا کرده است.
32 ایمان بیاور تا امان یابى.
33 به راستى مؤمن شرم مى کند هر گاه از او عملى سر زند که با پیمان ایمانى او بیگانه است.
34 به راستى که شکفتگى (و خوشرویى) مؤمن در چهره او است، و نیرو و توانش در دین، و اندوهش در دل او است.
35 برترین مؤمنان در ایمان کسى است که گرفتن و دادن، و خشم و رضاى او، همه براى خدا باشد.
36 مؤمن پیوسته از گناهان خویش بیمناک است، از بلا و گرفتارى مى ترسد، و به رحمت پروردگار خویش امیدوار است.
37 مؤمنان نفس هاى خویش را متّهم سازند، و از گذشته لغزشهاى خویش ترسانند، و دنیا را ناخوش دارند، و به آخرت مشتاق اند و به سوى فرمانبردارى پروردگار شتابان هستند.
38 مؤمن غذاى سیر نمى خورد در صورتى که برادرش گرسنه باشد
39 شادى مؤمن در روى او است و اندوهش در دل. سینه اش از هر چیز گشاده تر است.
40 از هر چیز خود را خوارتر داند. بلندى رتبه را خوش ندارد. و اسم و آوازه و خود نمایى را دشمن دارد. اندوهش طولانى. و همّتش دور و بلند. خموشى او بسیار. وقت او یکسره مشغول (به اصلاح خود و اطاعت پروردگار). پر صبر و پر سپاس. ژرف اندیش. به زودى با کسى پیوند دوستى نبندد. نرمخو است. خوش برخورد است. جانش در دیندارى از سنگ خارا سختتر است. و در برابر خداى تعالى و مؤمنان از برده خوارتر است.
این داستان برداشت آزادی است از فرمایش حضرت علی
"من عرف نفسه فقد عرف ربه"
آن کس که خود را شناخت به تحقیق که خدا را شناخته است...
پیامبر هر موقع می رفت خانه حضرت فاطمه (علیه السلام) همیشه احوال حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان رو
از حضرت فاطمه (علیه السلام ) می پرسید و بر می گشت
یه روز که پیامبر (ص) به خانه حضرت رفتند و خواست حال ایشان رو بپسرد
احوال فرزندان و حضرت فاطمه (ع) رو پرسید و اسمی از امام علی (ع) نیاوردند !!!!!!!!
پیامبر که می خواست برود ، حضرت فاطمه (ع) فرمودند : پدر جان شما همیشه وقتی می امدید ابتدا احوال
حضرت علی (ع) رو می پرسیدید ولی امروز احوال علی (ع) رو نپرسیدید ؟؟؟ علت چیه پدر ؟؟
بچه ها می دونید پیامبر چه گفتند : الله اکبر ،، واقعا دل بده پیامبر (ص) چی گفته
پیامبر فرمودند : دخترم من امروز وضو نداشتم برای همین اسم علی (ع) رو بر زبانم جاری نکردم
چه مقامی داشته علی (ع) ، خیلی ناشناخته و غریب مونده مولامون
نهج البلاغه چه گنجینه بزرگی است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آیا کسی هست که بتواند حضرت علی (ع) رو توصیف