1 - آمدن نام حسین از آسمان
شیخ طوسى و راویان دیگر باسندهاى معتبر از امام رضا - علیه السلام - روایت کرده اند که : هنگامى که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، پیامبر - صلى الله علیه و آله - به ((اسماء بنت عمیس )) فرمودند: اى اسماء! فرزندم را بیاور! اسماء مى گوید: امام حسین - علیه السلام - را در پارچه سفیدى پیچیده و نزد پیامبر بردم ، پیامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت ، در این هنگام جبرائیل - علیه السلام - نازل شد و خطاب به پیامبر - صلى الله علیه و آله - گفت : خداى تعالى بر تو سلام رسانده و مى فرماید: از آن جا که على نسبت به تو به منزله هارون است براى موسى ، پس نام این فرزند را ((شبیر)) بگذار، که این نام پسر کوچک هارون بود؛ اما چون زبان تو عربى است او را حسین نام بنه !(1 )
2 - پیامبر در مصیبت حسین گریست !
پیامبر - صلى الله علیه و آله - حسین را مى بوسید و مى گریست و مى فرمود: حسین جان ! براى تو مصیبتى بزرگ وجود دارد، خداوند لعنت کند قاتل و کشنده تو را، سپس فرمود: اى اسماء! مبادا این سخن را براى فاطمه نقل نمایى .(2)
3 - فطرس که بود؟
جبرئیل هنگام فرود براى تبریک ولادت امام حسین از جزیره اى عبور کرد، در آن جزیره به فرشته اى که فطرس نام داشت و از حاملان عرش بود برخورد نمود.
فطرس چون در یکى از اوامر خداوندى تاخیر و سهل انگارى کرده بود، در آن جزیره محبوس شده و بال هایش شکسته شده بود، آن زمان که امام حسین - علیه السلام - به دنیا آمد، نزدیک به هفتصد سال بود که فطرس زندانى آن جزیره بود و مشغول به عبادت خداوند.
طبق روایتى دیگر خداوند فطرس را میان عذاب آخرت مخیر گردانید و فطرس عذاب دنیا را اختیار کرد، خداوند نیز او را به وسیله مژه هاى چشمانش در آن جزیره به حالت معلق در آورد، هیچ جاندارى ساکن آن جزیره نبود و پیوسته از زیر او بوى بدى بلند مى شد.(3)
4 - خواهش فطرس از جبرئیل
فطرس زمانى که دید جبرئیل همراه ملائک به زمین نزول مى کنند، از جبرئیل پرسیده : کجا مى روید؟
او گفت : خداوند به حضرت محمد مصطفى نعمتى ارزانى فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم .
فطرس گفت : اى جبرائیل ! من را نیز همراه خود ببر، شاید که آن حضرت براى من دعایى کند و حق تعالى از خطا و گناه من درگذرد.(4)
5 - آمدن فطرس خدمت پیامبر
جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید، پس از عرض سلام و تبریک ، شرح حال فطرس را براى پیامبر بازگو نمود، پیامبر فرمودند: به او بگو که خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز گردد(5).
6 - بازیافتن سلامتى
فطرس خود را به بدن شریف حسین مالید، در این هنگام بود که بال هایش در آمدند و در حالى که این کلمات را مى گفت ، به سوى بالا عروج نمود، او گفت : یا رسول الله ! به زودى این امت تو، این مولود را شهید مى کنند و از این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد، من نیز به جبران آن ، زیارت و سلام زائرینش را به او مى رسانم و هر کس که بر او صلوات فرستد، من این صلوات را به او مى رسانم (6).
7 - فطرس ، آزاده شده امام حسین
طبق روایتى دیگر هنگامى که فطرس به سمت آسمان عروج مى نمود، این سخنان را مى گفت : کیست همانند و همتاى من که آزاد شده حسین بن على و فاطمه و محمد هستم .(7)
8 - امامت در اولاد توست !
از امام رضا - علیه السلام - روایت شده حسین را نزد پیغمبر - صلى الله علیه و آله - مى آوردند و آن حضرت زبانش را در دهان او مى گذاشت تا مى مکید و به همان اکتفا مى کرد و از هیچ زنى شیر نخورد.(8)
ابن شهر آشوب از بره دختر امیه خزاعى روایتى نقل کرده خلاصه آن این است رسول در یکى از مسافرت هاى خود به فاطمه فرمود: جبرئیل خبر داده به زودى پسرى از تو متولد مى شود تا از مسافرت بر نگردم به او شیر مده تا برگردم و لو ماهى طول کشد.
فاطمه قبول کرد پس از مسافرت حضرت حسین - علیه السلام - متولد شد، فاطمه (س ) شیر نداد تا رسول خدا آمد به فاطمه فرمود: با پسرم چه کردى ؟ عرض کرد: شیرى هنوز ندادم . رسول خدا او را گرفت زبانش را در دهان حسین گذاشت . داشت مى مکید تا آنجا که رسول خدا فرمود کامیاب شدى کامیاب شدى حسین . سپس فرمود: ((خداوند از اراده خود بر نمى گردد امامت در اولاد تو است ))(9).
9 - نخستین جایگاه نور حسین (ع)
نخستین جایگاه نور وجود حسین - علیه السلام - پس از ولادت ، دو دست و آغوش پر مهر پیامبر گرامى - صلى الله علیه و آله - بود.
آن حضرت در کنار درب اطاق فاطمه - علیها السلام - ایستاده و طلوع نور وجود حسین - علیه السلام - در افق جهان را انتظار مى کشید. هنگامى که جهان را به نور وجودش نور باران ساخت و براى آفریدگارش سجده کرد، پیامبر ندا داد که : ((هان اى سماء! فرزند ملکوتیم را بیاور...))
او گفت : ((هنوز نظیف و آماده دیدارش نساخته ام .))
پیامبر با تعجب فرمود: ((شما او را نظیف مى کنید؟ خداوند او را نظیف و پاک و پاکیزه ساخته است .))(10).
اسماء نگریست و واقعیت را دریافت و آن کودک ملکوتى را در پارچه اى پشمین به سوى پیامبر - صلى الله علیه و آله - آورد.
پیامبر حسین - علیه السلام - را در آغوش گرفت و متفکرانه بر او نگریست و گریستن آغاز کرد و در حالى که آن کودک را مخاطب ساخته بود، فرمود:
((... حسین جان ! به راستى که بر من گران است ... گران .))(11).
پس از روى دست و آغوش پیامبر، گاهى شانه فرشته وحى جایگاه او بود و گاهى شانه و دوش و سینه پیامبر. پیامبر - صلى الله علیه و آله - گاهى او را بر روى دستان مقدسش مى گرفت تا در برابر دیدگان نظاره گر، بوسه بارانش کند و گاهى بالا مى برد تا همه بنگرند و موقعیت او را دریابند.(12)