سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شاهان، حاکم بر مردم اند و دانشمندان، حاکم بر شاهان . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :41
بازدید دیروز :0
کل بازدید :48964
تعداد کل یاداشته ها : 370
103/9/10
4:6 ع
موسیقی


پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله چون روز دوشنبه، هبجدهم ربیع الاوّل، وارد مدینه منوّره گردید؛ خبر ورودش در بین تمامی اهل مدینه منتشر گردید. 


سلمان فارسی که در جستجوی حقیقت و دین مبین اسلام بود و یکی از یهودیان مدینه او را برای کشاورزی نخلستان خود خریداری کرده بود، چون خبر ورود پیامبر اسلام صلوات اللّه علیه را شنید طبقی از خرما تهیّه کرد و جلوی پیامبر و همراهانش آورد. 


پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمود: این ها چیست؟ سلمان گفت: صدقه خرماها است؛ چون تازه به این شهر وارد شده اید و غریب هستید، دوست داشتم با این صدقه از شما پذیرائی کنم. 


پیامبر خدا به همراهان خود فرمود: بسم الله بگوئید و بخورید؛ ولی خود حضرت از آن خرماها تناول ننمود. سلمان با انگشت اشاره کرد و با خود به فارسی گفت: این یک علامت؛ و سپس طبقی دیگر از خرما آورد و چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال نمود که این ها چیست؟ گفت: چون دیدم از خرمایی که به عنوان صدقه آوردم، میل ننمودی، این ها را به عنوان هدیه به حضورتان آوردم. 


در این هنگام، حضرت به همراهان فرمود: بسم الله بگوئید و بخورید؛ و خودش نیز مشغول خوردن شد. همچنین سلمان با انگشت اشاره کرد و با خود به فارسی گفت: این دو علامت؛ و سپس اطراف حضرت رسول دور زد. 


پیامبر خدا پارچه ای را که بر دوش خود انداخته بود برداشت و چون سلمان، چشمش بر شانه‌ی راست به مُهر نبوّت و خال آن حضرت افتاد جلو آمد و آن را بوسید. 


رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال نمود: تو کیستی؟ گفت: من مردی از اهالی فارس هستم که از شهر خود آمده ام... و تمام جریان خود را بازگو نمود؛ و چون اسلام آورد پیامبر اکرم صلوات الله علیه او را بشارت به سعادت و خوشبختی داد.

 

چهل داستان و چهل حدیث از رسول خدا(ص) / عبدالله صالحی