اگر دوست داری که خداوند دوستت بدارد، به دنیا بی علاقه باش و اگر دوست داری مردم دوستت بدارند، هرگاه از مال دنیا چیزی به دستت افتاد، آن را به سوی آنان بیفکن [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :23
بازدید دیروز :1
کل بازدید :49887
تعداد کل یاداشته ها : 370
04/4/27
10:2 ص
موسیقی

 

اللّهــم صلّ علــی محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم

 

((لوطى عظیم )) به حرم مطّهر ((حضرت ابوالفضل (ع ))) رفت و پنجه طلا را از ضریح دزدید و عرض کرد: ((یا اباالفضل تو با فتوتى و دست و دل بازى ، از تو نمى ترسم .))
پنجه طلا را خواست در بازار کربلا بفروشد، ترسید او را دستگیر کنند، برگشت و متحیر ماند که چه کند.
بار دوم به بازار آمد، باز جرأ ت فروش پنجه را پیدا نکرد.
بار سوم که به بازار رفت مردى به او گفت : دنبال چه میگردى ؟
((لوطى )) جوابى نداد و داستان را مخفى و پوشیده نگه داشت .
دو باره آن مرد گفت : دنبال چه میگردى ؟ باز جوابى نداد.
آن مرد او را به مغازه اش دعوت کرد، و به او ناهار داد و پذیرایى کرد و بعد چنین گفت : پنجه را به من بده ، و به من گفته اند هر قدر لازم دارى به تو بدهم و بعد در صندوقها را باز کرد و مبلغ زیادى را در اختیار ((لوطى )) گذاشت .
((لوطى عظیم )) گفت : ((چه خوب است که آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و کار داشته باشد.))
سپس از کرده هاى خود پشیمان و نادم شد و توبه کرد.
(10)


منبع.کتاب کرامات العباسیّه