سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش دو گونه است : دانشی که مردم ناگزیر از فراگیری آن هستند و آن رنگ[ ظواهر [اسلام است و دانشی که مردم اجازه دارند آن را واگذارند و آن قدرت خداونداست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :0
کل بازدید :48739
تعداد کل یاداشته ها : 370
103/9/7
11:10 ص
موسیقی

روزی حضرت علی(ع) رابسیار غمگین دیدند. شخصی از او پرسید:"چرا محزون هستی؟" در پاسخ فرمود : به خاطر اینکه هفت روز گذشت که مهمانی بر ما وارد نشد .

*** *** ***

مقداری عسل و انجیر از همدان و حلوان برای امیرالمؤمنین(ع) آوردند امر فرمودبین یتیمان تقسیم کنند و خود حضرت بچه های یتیم را نوازش می کرد و از عسل وانجیر به دهانشان می گذاشت ،عرض می کردند چرا شما این کار را می کنید ؟می فرمود : امام پدر یتیمان است، این عمل را انجام می دهم تا احساس بی پدری نکنند.

*** *** ***

امیرالمؤمنین علی(ع)روزی دید چند نفر از خوارج در کوفه به او فحش می دهند ،آن بزرگوار با کمال بزرگواری از کنارشان رد شد و فرمود :"منظورشان من نیستم".

*** *** ***

امیر المؤمنین (بر ایشان سلام و درود بسیار) در یک مجلس فرمود "سلونی قبل ان تفقدونی" یعنی بپرسید قبل از آنکه مرا از دست دهید. یک نفر از وسط مجلس گفت : یا علی الان جبرئیل کجاست؟ ناگاه علی (ع) فرمود: خودت جبرئیل هستی. تا حضرت این را گفت جرئیل از وسط مجلس غایب گردید.

*** *** ***

یک روز پیامبر با امیرالمؤمنین خرما می خوردند .پیامبر از روی مزاح هسته های خرماهایی را که می خورد به پیش روی علی(ع) می نهاد .وقتی که از خوردن خرما فارغ شدند ،همه هسته ها در نزد امیرالمؤمنین جمع شده بود.پیامبر به علی (ع) فرمود:ای علی !تو پر خور هستی . علی در پاسخ(از روی مزاح ) عرض کرد: پر خور کسی است که خرما را با هسته اش بخورد.

*** *** ***

سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند،اولی مدعی یک دوم ،دومی مدعی یک سوم و سومی مدعی یک نهم آنها بودند وبه هر ترتیب که خواستند شترها را تقسیم کنند که کسری به عمل نیاید نتوانستند.               خصومت به نزد حضرت علی(ع) بردند ، حضرت به آنها فرمود :مایل نیستید من یک شتر از مال خودم بر آنها بیفزایم و آنها را بین شما تقسیم کنم ؟ گفتند :بلی ، پس یک شتر بر آنها افزوده شد ومجموعا 18 شتر شدند و آنگاه یک دوم آنها را که 9 شتر باشد به اولی و یک سوم را که 6 شتر باشد به دومی و یک نهم را که 2 شتر باشد به سومی داد و یک شتر باقی مانده را نیز خود یرداشت.

کاتب ما چه خوش این نکته نوشت گل ما را به ولای تو سرشت

چو ولای تو بهشت است مــــــــرا به جهنم که نرفتم به بهشت