1.شیخ مفید روایت کرده است که على (ع) درباره کنیزکى که دو تن به صورت مشارکت او را خریده بودند و هر دو در یک طهر (فاصله بین دو حیض) به خاطر علم نداشتن به تحریم این کار، با آن کنیزک مجامعت کرده بودند، آن حضرت براى آنکه بچه را به یکى از آن دو واگذار کند بین آنان قرعه انداخت و بچه را به کسى سپرد که نام وى به قرعه افتاده بود.و او را واداشت تا نیمى از قیمت آن بچه را به شریکش بپردازد.زیرا این طفل، فرزند کنیز بود.خبر این داورى به گوش رسول خدا (ص) رسید و آن حضرت آن را امضا و تایید کرد و همین حکم را در اسلام مقرر داشت و فرمود: سپاس خداوندى راست که در میان ما اهل بیت، کسى را قرار داد که بر سنت داود (ع) و شیوه او در قضاوت، به داورى مىپردازد و مقصود آن حضرت از این عبارت آن بود که على (ع) داوریهاى خود را مانند داود به مدد الهامات خداوندى به انجام مىرساند. ابن شهر آشوب در مناقب از سنن ابو داود و ابن ماجه و ابن بطه در الابانه و احمد در فضایل الصحابه و ابن مردویه با طرق فراوان از زید بن ارقم روایت کردهاند که على (ع) در یمن بود، دعوایى در نزد آن حضرت اقامه شد.در آنجا سه تن بر سر کودکى به مخاصمه پرداخته بودند و هر یک از آنان گمان مىکرد که در دوره پیش از اسلام در یک طهر با مادر این کودک نزدیکى کرده و بنابراین کودک متعلق به اوست.على (ع) براى حل مشکل بین آنان قرعه انداخت و به آن کسى که نام او در قرعه درآمده بود دستور داد تا دو سوم دیه را به دیگر مخاصمان دهد.نحوه داورى على (ع) در این باره به گوش پیامبر رسید و آن حضرت (ص) فرمود: سپاس خداوندى را که در میان ما اهل بیت کسى را قرار داد که به شیوه داود به قضاوت مىپردازد. 2- روایتى که مفید آن را نقل کرده است.ابن شهر آشوب این روایت را از مسند احمد و نیز از امالى احمد بن منیع به سند آنها از حماد بن سلمة از سماک بن حبیش بن معتمر نقل کرده و گفته است این روایت را محمد بن قیس از ابو جعفر (ع) نقل کرده است.در زمانى که على (ع) در یمن بود، خبر گودالى که براى شکار شیرى کنده بودند به آن حضرت رسید.در آن گودال شیرى به دام افتاده بود و مردى بر کناره این گودال براى تماشا ایستاد که ناگهان پایش لغزید و براى اینکه به درون گودال نیفتد به مرد دیگرى چسبید و آن مرد هم به کس سومى چسبید و مرد سوم هم به فرد چهارمى چسبید و هر چهار تن به گودال فرو افتادند و شیر همگى آنان را پاره پاره کرد.حضرت على در این باره چنین داورى کرد که شخص اول طعمه و شکار شیر است و بازماندگان او باید یک سوم خونبهاى شخص دوم را بپردازند و بازماندگان شخص دوم باید دوسوم دیه فرد سوم را بپردازند و بازماندگان فرد سوم باید تمام دیه شخص چهارم را بپردازند.خبر این داورى به پیغمبر رسید و فرمود: همانا ابو الحسن على (ع) در میان آنان مانند داورى خداوند عز و جل در بالاى عرش قضاوت کرده است. ابراهیم بن هاشم در کتاب عجایب احکام امیر المؤمنین (ع) به نقل از امام صادق (ع) گفته است وقتى در آن گودال شیرى افتاد، مردم براى تماشا به دور آن گرد آمدند و در کناره گودال از شدت ازدحام به یکدیگر برخورد مىکردند.ناگهان مردى به درون گودال لغزید و براى آن که از افتادن خود جلوگیرى کند به شخص دیگرى آویزان شد و آن شخص هم دیگرى را دستاویز خود قرار داد تا آنکه هر چهارتن به درون گودال فروافتادند و همگى توسط شیر کشته شدند.پس امیر المؤمنین (ع) فرمود: تمام دیه را از قبایلى که به تماشاى گودال آمده بودند، جمعآورى کنند و دیه را به نیم و یک سوم و یک چهارم تقسیم کرد و به بازماندگان شخص نخستیک چهارم دیه پرداخت زیرا این شخص باعث مرگ سه تن بود.آنگاه به بازماندگان شخص دوم یک سوم دیه را پرداخت.نمود زیرا وى باعث قتل دو تن بود و به بازماندگان فرد سوم نیمى از دیه را داد چرا که وى تنها مسبب قتل یک تن بود و به بازماندگان شخص آخر (چهارم) تمام دیه را پرداخت کرد زیرا وى عامل قتل کس دیگرى نبود.گروهى رسول خدا را از نحوه داورى امیر المؤمنین مطلع کردند و آن حضرت فرمود: این ماجرا به همان ترتیب که على (ع) درباره آن داورى کرده، قضاوت مىشود. ظاهرا این دو روایت، حاکى از دو واقعهاند.بنابراین در روایت نخست آمده است که شخص اول، بدون دخالت کسى به درون گودال فروافتاد ولى در روایت دوم چنین آمده است که تماشاگرانى که به دور گودال گرد آمده بودند در اثر ازدحام خود اعثسقوط نخستین شخص به درون گودال شدند.از این رو على (ع) در این دو مورد دو گونه مختلف داورى کرده است. 3- مفید در ارشاد نقل کرده است: داورى دیگرى در نزد على (ع) مطرح شد.بدین ترتیب که زنى بىجهت که تنها براى بازى و تفریح زن دیگرى را بر دوش خود سوار کرده بود.زن دیگرى از راه رسید و آن زن زیرى را نیشگون گرفت و در نتیجه آن زن از جا پرید و کسى که بر گردنش بود به زمین خورد و گردنش خرد شد و مرد.على (ع) در این باره چنین داورى فرمود که یک سوم خونبهاى زن را باید زن سومى که نیشگون گرفته ستبپردازد و یک سوم دیگر خونبها را زنى که مقتوله را بر دوش گرفته بود باید پرداخت کند و یک سوم خونبهاى او را هم به هدر داد.زیرا مقتوله بدون دلیل و بیهوده بر دوش آن زن سوار شده بود.خبر این داورى به پیامبر رسید و آن حضرت داورى على را تایید کرد و به درستى آن گواهى داد. ابن شهر آشوب در مناقب از ابو عبید در غریب الحدیث و ابن مهدى در نزهة الابصار از اصبع بن نباته از على (ع) این روایت را نقل کردهاند.ابن اثیر نیز در نهایه خود این روایت را از على (ع) نقل کرده است: زمخشرى در الفایق این روایت را از پیامبر نقل کرده ولى ابن اثیر به او اعتراض کرده و گفته است که این سخن على (ع) است. شاید زمخشرى این روایت را بدین اعتبار که پیامبر آن را امضا کرده از قول آن حضرت (ص) دانسته است. 4- داورى مفید و ابن شهر آشوب آن را پس از داورى فوق الذکر نقل کردهاند.و ظاهر روایات آنان گواه آن است که این ماجرا نیز در یمن رخ داده.بدین ترتیب که دیوارى بر سر گروهى خراب شد و آنان را کشت در میان کشتگان زن آزادى بود که فرزندى از فردى آزاد داشت و زنى که بردهاى بود و صاحب فرزندى از مردى بنده بود.آن حضرت براى روشن شدن حکم بین آن دو کودک قرعه کشید و کودکى را که نام او در قرعه، آزاد درآمده بود آزاد اعلام کرد و براى کسى که نام او به بندگى درآمده بود، حکم به بندگى او صادر کرد.سپس آن بنده را آزاد کرد و آن کودک آزاد را مولاى او قرار داد و در باره نحوه ارث بردنشان حکم فرمود که آنان هم مانند بنده آزادشدهاى که از مولاى آزاد کننده خود ارث مىبرند ارث مىبرند.پیامبر این قضاوت را مورد تایید قرار داد. 5.داورى که از کتاب قصص الانبیاء به نقل از شیخ صدوق به سند خود از امام باقر (ع) نقل شده است.بدین ترتیب که اسب شخصى از اهالى یمن گریخت لگدى بر مردى زد و او را کشت. صاحب اسب چنین دلیل آورد که اسب از خانهاش گریخته است.بدین ترتیب على (ع) خون آن مرد را هدر داد و پیامبر نیز حکم او را درباره این مسئله تایید و امضا کرد. زیرا اسب خود گریخته و صاحبش او را رها نکرده بود. 6- داوریى است که آن را شیخ مفید در ارشاد و نیز ابراهیم بن هاشم در عجائب احکام امیر المؤمنین (ع) به صورت مرسل و نیز ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از مصعب بن سلام از امام صادق (ع) نقل کرده است.بدین ترتیب که دو تن به نزد پیامبر آمدند و درباره گاوى که خرى را کشته بود از آن حضرت استفسار کردند. پیغمبر درباره حکم این مسئله از ابو بکر و عمر پرسش کرد و آنان پاسخ دادند: چهارپایى، چهارپاى دیگرى را کشته است و چیزى بر صاحب گاو نیست.اما على بن ابیطالب فرمود: اگر گاو به جایگاه آن خر وارد شده و او را کشته باشد صاحب گاو باید پول آن خر را به صاحب آن بپردازد ولى اگر خر به جایگاه گاو وارد شده و کشته شده است، بر صاحب گاو پرداخت چیزى لازم نیست.آن گاه پیغمبر فرمود: همانا على در میان شما به داورى الهى، حکم کرد.پس فرمود: سپاس خداوندى راست که در میان ما اهل بیت کسى را قرار داد که به شیوه داود به داورى مىپردازد.در روایتى دیگر ذکر شده استسپاس خداوندى را سزاست که کسى را میان ما قرار داد که مانند پیامبران قضاوت مىکند.شیخ مفید گوید: بعضى از عامه گویند این ماجرا بین دو تن از اهالى یمن اتفاق افتاده و برخى نیز آن را مانند آنچه نقل شد ذکر کردهاند. البته احتمال تعدد واقعه نیز بعید نیست. 7- روایتى که در مناقب نقل شده است.بدین ترتیب که مردى شتر خود را به سوى آشیانه شتر مرغى رها کرد و آن شتر تخمهاى شتر مرغ را شکست.آن مرد از على (ع) خواست که درباره این کار داورى فرماید.آن حضرت نیز فرمود: تو باید به ازاى هر تخم شتر مرغ یک جنین شتر یا ضراب شترى بدهى.آن مرد این داورى را در نزد پیامبر بیان کرد و آن حضرت فرمود: حکم على را در این باره شنیدى اما براى تو رخصتى قرار داده مىشود و تو باید در ازاى هر تخم شترمرغ یک روز روزه بگیرى و مسکینى را طعام دهى. نگارنده گوید: گویا صاحب شتر پس از شنیدن حکم على (ع) به نزد پیامبر رفته اما پیامبر هم حکم على را تایید کرده است.ولى چون آن حضرت مىدانسته که مرد پرسنده از انجام حکمى که على (ع) داده ناتوان استبراى او رخصت قرار داد.داوریهاى على (ع) در زمان حیات رسول اکرم در غیر یمن