عقوبت تارکین نماز
1-چه شد که شما در دوزخید؟گویند ما نبودیم از نماز گزاران
2-برکت از عمرشان گرفته می شود
3-برکت از روزی آنها گرفته می شود
4-محو میشود سیمای صالحین از صورت آنها
5-شریک نمیکند خداوند آنها را در دعای صالحین
6-دعای آنها مستجاب نمیشود
7-اعمال مستحبی و واجب از او قبول نمیشود
8-بوی بهشت به مشام آنها نمیرسد
9-ملایکه آنها را لعن می کنند
10-قرآن آنها را لعن میکند
11-نبی اکرم آنها را لعن کرده است
12-هر وجودی آنها را لعن کرده است
13-روز و شب مورد لعن خداوند هستند
14-در روی زمین مبقوض تر از او کسی نیست
15-بدتر از شرابخواران هستند
16-ترک کننده نماز کافر است
17-ترک کننده نماز مشرک است
18-آنها یهود امتند
19-اگر خواستند ازدواج کنند با آنها ازدواج نکنید
20-اگر مریض شدند به عیادت آنها نروید
21-آنها گرسنه میمیرند
22-آنها ذلیل و خوار میمیرند
23-آنها تشنه میمیرند
24-اگر مردند آنها را غسل و کفن نکنید
25-در قبور مسلمین آنها را دفن نکنید
26-در تشییع جنازه آنها شرکت نکنید
27-قبر بر آنها تنگ میشود
28-در تاریکی قبر قرار میگیرند
29-در قبر ملکی برای آزار آنها گمارده میشود
30-برمیخیزند از قبر به صورت حمار
31-نامه اعمالش را به دست چپش میدهند
32-خداوند با او حساب سخت انجام میدهد
3-در روز قیامت کور محشور میشوند
34-خداوند نظر رحمت به سوی او نمیکند
35-با منافقین داخل آتش میشود
36-برای او عذابی سخت است
حیوانات شیری
خاتم انبیا(ص)، بیست شتر شیری داشت که یک مرتبه در منطقه «غابه» هدف غارت راهزنان قرار گرفتند،[102] نُه شتر از همسران حضرت، و «شقراء»، خاص پیامبر(ص) بود که آن را برایش میدوشیدند. این شتران، حناء، سمراء، عریس، بغوم، یسیره و دباء(ریاء) نام داشتند که اهل خانه از شیرشان استفاده میکردند.
گوسفندان
رسول اکرم(ص) هفت گوسفند (بز) داشت به نامهای: عجوه، زمزم، سقیاء، برکه، ورسه، اطلال و اطراف که امایمن آنها را به چراگاه میبرد و برمیگرداند.
موالیان و غلامان حضرت
حضرت، بندگان زیادی داشت که عبارت بودند از:
زید بن حارثه، اسامة بن زید، ثوبان، ابورافع، صالح، سفینه، ابومویهبه، انسه (انجشه و ابامسروح) ابوکبشه، مدعم، فضاله، ابوضمیره، ریاح، ابوبکره، کرکره، هشام و ابوهند.
حضرت سه کنیز نیز به نامهای سلمی، خضره و رضوی داشت که آنها نیز آزاد شدند.
زره
حضرت، هفت زره داشت که نامهای آنها چنین است:
ذات الفضول
این زره از مس بود و به دلیل طول آن به این نام معروف شد. این زره و زره «سعدیه» از عکین قینقاعی بود که در جنگ با بنیقینقاع، غنیمت گرفته شد. این زره، دارای سه حلقه نقرهای بود؛ حلقهای بین دو دستش و دو حلقه دیگر در پشت سرش. این زره بعد از رحلت پیامبر(ص) به دست امام علی(ع) رسید.
امام سجاد(ع) که خود این زره را پوشیده بود در وصف آن فرمود: «زره پیامبر(ص) یک زره یمنی و بسیار ظریف و دارای دو دامنه است؛ اگر میبستند به زمین نمیرسید و اگر هر دو دامن را میگشودند تا زمین میرسید.»
سعدیه
از غنایم بنیقینقاع بوده و گفته شده است زره داوود نبی(ص) در زمان قتل جالوت بود.
فضّه این زره هم از غنایم بنیقینقاع است.
ذات الوشاح
ذات الحواشی
خرنق بتراء
به این زره به دلیل کوتاهیاش، «بتراء» میگفتند. گفتهاند که «فاضله» نیز زره دیگر حضرت بوده است.
پرچمها
غالب پرچمهای پیغمبر، سفید بود؛ اما پرچمهایی به رنگ زرد و سیاه نیز در لشکر ایشان دیده میشد. «لا اله الا الله محمد رسول الله »نوشته پرچم ایشان بود؛ اما مهمترین پرچم، پرچمی به رنگ سیاه و مربعی شکل از جنس مخمل بود که «عقاب» نام داشت. لواء لشکر پیامبر(ص) نیز «معلوم» نامیده میشد.
مرکبهای حضرت
اسب
اسبهایی را برای ایشان بر میشمردند. رسول خدا(ص) طبق رسم عرب بر هر یک از آنها نامی نهاده بود که عبارت بودند از:
سکب
اولین اسبی بود که حضرت در مدینه خرید. نام آن «ضرس» بود که پیامبر، نام آن را به سکب(نجیب و تندرو) تغییر داد. پیشانی و دست و پای این اسب، سفید بود و رسول اکرم(ص) با آن در جنگ احد شرکت کرد.
المرتجز
اسبی سفید بود که برای شیوایی شیههاش بدین نام معروف شد. این اسب، همراه سکب، مرکب حضرت در جنگ احد بود.
لخیف
هدیه ربیعة بن ابیالبراء کلابی به ایشان بود. لزار
هدیه مقوقس به رسول اکرم(ص) بود حضرت در جنگها بیشتر بر این اسب سوار میشد.
ظرب
هدیه فروة بن عمر جذامی از عمان بود.
سبحه
ورد
یعسوبقاطر
حضرت، سه استر سواری داشت که عبارت بودند از:
دلدل
استری سیاه و سفید که مقوقس به پیغمبر هدیه داده بود. این استر بعد از ایشان، مرکب علی(ع) در جنگ نهروان بود.
شهباء
هدیه نجاشی به ایشان بود.
فضه (بیضاء)
این استر را که فروة بن عمر فرستاده بود.
شتر
آن بزرگوار، سه شتر داشت که برای سواری از آن استفاده میکرد.
غضباء
سر گوشهای این شتر، بریده شده بود. قصواءجدعاء
الاغ
پیغمبر، مسافرت با درازگوش را بسیار دوست داشت. أن بزرگوار، دو الاغ به نام«عفیر» و «یعفور»: داشت. عفیر را مقوقس، همراه قاطری به نام دلدل به ایشان پیشکش کرده بودو «یعفور» را نیز نجاشی یا فروة بن عمر جذامی به حضرت هدیه داد. همچنین رسول خدا(ص) شتری بارکش به نام «دیباج» نیز داشت.
چادر
چادر آن حضرت «الکن» نام داشت که به معنای سرپناه است.
انگشتر
انگشترهای متعددی برای ایشان ذکر کردهاند؛ از جمله از امام ششم نقل شده است که پیامبر، انگشتری زرین در دست داشت که آن را به کناری نهاد و انگشتری سیمین برای خود تهیه کرد. همچنین رسول اکرم(ص)، انگشتری از نقره داشت که نگینش هم از نقره بود و گاهی نیز انگشتری آهنی با روکش نقره به دست میکرد. همچنین گفته شده است که پیامبر(ص) انگشتری از نقره با نگینی حبشی داشت و نقشش «محمد رسول الله» بود.
حضرت، انگشتری دیگر نیز به دست داشت که نقش آن «محمد رسولالله» بود. بعد از ایشان، این انگشتر به دست ابوبکر و پس از او به دست عمر و بعد از وی هم به دست عثمان افتاد. وی 9 سال آن را داشت تا اینکه هنگام حفر چاه «أریس» در چاه افتاد و گم شد. از امام صادق(ع) نیز نقل شده است که حضرت، دو انگشتر داشت که نقش یکی «لا اله الا الله محمد رسول الله» و دیگری «صدق الله» بود.
مُهر حضرت
قریش به حضرت گفته بودند که عجم، نامههای بدون مهر را نمیپذیرد؛ از این رو خاتم انبیا(ص) از انگشتر سیمین خود، مهری ساخت که بر آن «محمد رسول الله» در سه سطر، هر کلمهای در یک سطر، نقش بسته بود.
سلاحهای حضرت
شمشیر
سیرهنویسان برای ایشان، شمشیرهای متعددی بر شمردهاند که از جمله آنهاست:
مأثور
آن را از پدر بزرگوارش به ارث برد.
العضب
گفتهاند که آن، هدیه سعد بن عباده به حضرت در جنگ بدر بود.
قضیبعون
سه شمشیر نیز به نامهای قلعی (منطقهای بود که شمشیرش معروف بود)، بتار (بنیاد برانداز) و حتف (مرگ) از غنایم بنیقینقاع بود که به ایشان رسید.
الرسوب
الرسوب یعنی درگذرنده از هر مانع. علی(ع) این شمشیر و نیز شمشیر مُخَذَّم (بسیار برّان) را از بتکده طی در فلس، غنیمت گرفته و به خاتم انبیا(ص) اعطا کرده بود.
المخذم (بسیار بران) صمصامه
ذوالفقار
مشهورترین شمشیر ایشان است که در جنگ بدر از منبة بن حجاج به غنیمت گرفته شد. حلقه این شمشیر که حمایل از آن رد میشد، زنجیرها، قبضه شمشیر، فلز انتهایی نیام و حلقههای میانی آن از نقره بود. این شمشیر دارای زبانه نیز بود.
نیزه
حضرت پنج نیزه داشت. دو تا از آنها «مثوی» و «بشنونی » نام داشتند و سه نیزه دیگر را از بنیقینقاع غنیمت گرفته بود.
کمان
برای ایشان 6 ـ 8 کمان ذکر کردهاند که عبارتاند از:
زوراء
روحاء
صفراء
کمانی زرد رنگ از چوب نبع بود.
شوحط
این کمان، از چوب شوحط و مشهور به بیضاء بود. حضرت، این کمان را همراه روحاء و صفراء از بنیقینقاع غنیمت گرفته بود.
کتوم
این کمان به سبب صدای تیری که از چلهاش بیرون میرفت کتوم نامیده شد و در غزوه احد شکست. علاوه بر این موارد، پیامبر، حربهای به نام «السغاء» و همچنین نیزه کوتاهی داشت که زبیر از سفر حبشه با خود آورده بود. حضرت، ایام عید، آن را همراه خود به مصلی میبرد.
کلاهخود
کلاهخود ایشان، «اسعد» نام داشت. علاوه بر آن، دو کلاهخود دیگر به نامهای «الموشح» و «ذوالسبوغ» داشتند.
سپر
یکی از سپرهای حضرت، «الفتق» دیگری «الزقوق» نام داشت. گفتهاند که خاتم انبیا(ص)، دارای سپر سفیدی نیز به نام و سپری بود که عکس عقاب یا سر قوچی بر آن بود و رسول خدا(ص) از آن کراهت داشت و به خواست خدا آن عکس محو شد.
زل و حجرات همسرانِ رسول خدا(ص) پیامبر(ص) با اینکه رئیس جامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما بسیار ساده میزیست. نمونه بارز این سادگی، منزلی بود که حضرت و همسران مکرمهاش در آن سکونت داشتند. این منزل، وسایل مختصری داشت و در سادگی، مثالزدنی بود. واقدی از عبدالله بن زید هذلی چنین نقل میکند: «من، منزل همسران پیغمبر(ص) را در آن موقع دیدم که آنها را به فرمان عمرو بن عبدالعزیز ویران کردند. دیوار حیاطها از خشتِ خام و هر حیاط، دارای حجرههایی از چوب و شاخ خرما بود که میان آنها را گلاندود کرده بودند. 9 حجره در فاصله خانه عایشه و درب مسجد ـ که به باب النبی(ص) معروف است ـ تا محل خانه اسماء دختر حسن بن عبدالله قرار داشت. بر در این حجرات، پردههای مویین سیاهی آویزان بود و بالای این حجرهها نیز سفرههای چرمی یا چادرهای مویین قرار داشت. وسایل خانه آن حضرت تختخواب نزد قریش، چیزی دوستداشتنیتر از تخت نبود که بر آن بخوابند؛ از این رو بعد از هجرت و آمدن به مدینه، ابوایوب انصاری، تختی از چوب ساج و لیف خرما برای پیغمبر تهیه کرد که تا وقتی پیامبر(ص) در منزل ایشان بود، بر آن استراحت میفرمود؛ اما بعدها که به منزل خود در مدینه تشریف برد، تختی داشت که رویهاش از حصیر بود. زیرانداز رسول اکرم(ص)، زیراندازی از پوست داشت که از لیف خرما پُر شده بود؛ اما بیشتر اوقات، عبایش، زیرانداز بستر بود که آن را دولا میکرد و بر آن استراحت میفرمود. رو انداز پیغمبر(ص) رواندازی داشت که با گیاه خوشبو و رنگین «ورس» یا «زعفران» رنگ شده بود. نوبت هر یک از زنان که میرسید، رسول اکرم(ص) آن را به خانه وی میفرستاد و آن را مرطوب میکرد تا بویش پخش شود. بالش بالش ایشان، چرمی و انباشته از لیف خرما بود. فرش آن بزرگوار، حصیری داشت که روزها بر آن مینشست و شبها بر آن نماز میخواند؛ گلیمی هم داشت که سجاده نمازش بود. ظرفهای منزل حضرت دو کاسه چوبی و کاسهای هم از آبگینه (شیشه ـ بلور) داشت. این کاسه بلور، هدیه مقوقس، شاه اسکندریه بود که با نقره تزیین شده بود و گفتهاند که نامش «ریان» بود. کاسهای بسیار بزرگ هم به نام «ریّ» در خانه آن بزرگوار وجود داشت. همچنین، رسول خدا(ص) دو ظرف به نامهای «سعه» و «مضّبب» و کاسهای برنجی داشت که حضرت به سبب شدت حرارت در آن «حنا» و «وسمه» میریخت و به سر میمالید. علاوه بر اینها ظرفی از سفال نیز در منزل بود که پیامبر خدا(ص) در آن وضو میگرفت و از آن آب مینوشید. اطفال انصار نیز به منزل رسول اکرم(ص) میآمدند و بدون هیچ منعی از آب آن مینوشیدند و برای تبرک، از آب آن بر سر و روی خود میمالیدند. ابریق (آفتابه) آفتابهای از روی نیز در منزل بود که استفاده قرار میشد. لوازم شخصی مسواک حضرت، چوبهای مسواک تر و خشکی داشت که هر گاه از خواب برمیخاست، چه روز و چه شب، پیش از وضو از آنها استفاده میکرد. شانه خاتم انبیا(ص)، شانهای از عاج داشت. آیینه نام آینه حضرت «المدله» بود. سرمهدان پیامبر(ص) هر شب، هنگام خواب، چشمان خویش را سرمه میکشید. شیشه روغن رسول اکرم(ص)، روغن لازم برای موهایش را در آن شیشه نگاه میداشت. جعبه آن جعبه، «کافور» نام داشت که هدیه نجاشی بود و پیغمبر(ص) شانه عاج، سرمهدان، قیچی و مسواکش را در آن قرار میداد. عصا پیامبر(ص) دو عصا داشت: عصایی به نام «العرجون» و نیز عصای سر خمیده کوچکی به نام «ممشوق» که طولش نیم متر یا کمی بیشتر بود. ایشان پیاده و سواره، آن را با خود داشت و چون سوار شتر میشد آن را به شتر میآویخت و گاه با آن، چیزی را از زمین بلند میکرد.
مسجد مکان عبادت است چنان که حق سبحانه می فرماید: «نَّما یُعَمّرُ مساجدَ اللّه ...»پس باید تعمیر مساجد نمودن هر که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشد و اقامه ی نماز کردن و زکات دادن و از غیر از خدا ترس نداشتن . منقول است چون رسول خدا صلی الله علیه و آله داخل مسجد می شد پای مبارک راست را داخل مسجد می گذارد و می فرمود: «بسم اللّه وَ عَلَی اللّه تَوَکَّلْتُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ لاّ باللّه الْعلّی الْعَظیم» و چون از مسجد بیرون می رفت، می فرمود: یا علی! کسی که داخل مسجد شود و آن چه گفتم، بگوید، حق تعالی نمازش را قبول فرموده و به ازای هر رکعتی فضیلت صد رکعت از برایش نوشته و چون بیرون رَود، بگوید مثل آن چه که گفتم، حق تعالی گناهانش را بیامرزد و به هر قدمی درجه ای از برایش بلند گردانیده شود و حق تعالی بنویسد به ازای هر قدمی صد حسنه . ورود به مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه بنده داخل مسجد گردد و بگوید: اعوذباللّه من الشیطان الرجیم، شیطان گوید: آه پُشتم شکست و حق تعالی عبادت یک ساله از برای او بنویسد و چون از مسجد بیرون رود، بگوید مثل آن، نوشته شود از برای او به هر مویی که در بدنش باشد، صد حسنه و بلند کرد از برایش صد درجه . استغفار ملایکه منقول است از ثامن الائمه اطهار علیه السلام که در خانه هایی که شب در آن نماز گذارده شود، به آسمان ها نورش می درخشد چنانچه نور کواکب به اهل زمین می تابد. همچنین در خبر است از «اَنَس» که هر که چراغی در مسجد روشن سازد، ملایکه و ساکنان عرش مادام که آن چراغ روشن باشد، برای او استغفار می کنند . و همچنین منقول است از حضرت فاتح اوصیا علی مرتضی علیه السلام که هر که در یک شب چراغ داخل مسجد گرداند، آمرزیده گردد گناهان هفتاد ساله و نوشته گردد از برایش عبادت یک ساله. |
« آگاه باشید هر که به طرف مسجد برای اقامه نماز جماعت حرکت کند، به هر قدمی هفتاد هزار حسنه، و ثواب برای او نوشته گردد، و هفتاد هزار گناه و سیئه از او محو و نابود گردد و به همین مقدار درجات وی بالا می رود. و اگر در همین حال بمیرد، خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را بر او بگمارد، که او را در قبرش دیدار نمایند. و در تنهایی مونس او باشند، و برای او استغفار می نمایند، تا بر انگیخته شوددر عروه الوثقی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) نقل شده است که فرمودند: بعد از نماز ظهر جبرییل با هفتاد هزار ملک بر من وارد شد و گفت خدای سلام می رساند و دو هدیه از برای تو فرستاده است یکی سه رکعت نماز شفع و وتر و دیگری نماز پنجگانه را به جماعت خواندن. سوال کردم: از برای امتان من که شرکت در نماز جماعت می کنند چه ثواب است؟ گفت هر گاه یک امام و یک ماموم باشند به هر رکعت نماز، خداوند به آنها ثواب یکصد و پنجاه رکعت نماز عنایت می فرماید، و هر گاه آنان سه نفر شدند ثواب سیصد رکعت نماز به آنها داده می شود، وهر گاه آنان چهار نفر شدند ثواب یکهزار و دویست رکعت نماز به آنها داده می شود، و هر گاه پنج نفر شدند ثواب دو هزار و چهار صد رکعت به آنها داده می شود، و هر گاه آنها شش نفر شدند ثواب چهار هزار و هشت صد رکعت عنایت می فرماید، و هر گاه آنها هفت نفر شدند ثواب نه هزار و سیصد رکعت نماز دارند، و هر گاه آنها هشت نفر شدند ثواب نوزده هزار و دویست رکعت دارند، وهر گاه آنها نه نفر شدند ثواب سی و شش هزار و چهار صد رکعت نماز دارند، و هر گاه آنها ده نفر شدند ثواب هفتاد و دو هزار و هشت صد رکعت نماز دارند، و هر گاه از ده نفر زیاد تر گشتند ، اگر تمام آسمانها کاغذ و دریاها مرکب و تمام اشجار عالم قلم و جن و انس و ملایکه نویسنده شوند از عهده نوشتن ثواب یک رکعت آن بر نخواهند آمدنماز جماعت چه ثوابی دارد؟
فرجام یزید
یزید، سرمست از پیروزی ها و موفقیت ها، روزی با جمعی از لشکریان و هواداران خود، به قصد شکار، عازم صحرا گردید. آنان به مسافت دو روز راه را طی کرده و از دمشق فاصله گرفته بودند که ناگهان آهویی ظاهر گردید. یزید جهت نشان دادن شجاعت خویش به سپاهیان خود گفت : کسی به دنبال من نیاید من آهو را شکار خواهم کرد. آهو او را کم کم به یک وادی هولناک و درّه مخوف کشاند. تشنگی بر یزید غلبه کرد، در این هنگام چشمش به فردی افتاد که کوزه آبی در دست دارد. از او آب مطالبه کرد، آن مرد وقتی از هویتش پرسید، گفت: من یزید بن معاویه هستم . آن مرد خواست یزید را بکشد، یزید به سرعت پا به فرار گذاشت، ناگهان پای او در رکاب اسب گیر کرد و اسب به سرعت دوید و سر و صورت او را به زمین کوباند و به جهنم واصل کرد .
هلاکت ابن زیاد
ابن زیاد پس از قیام مختار به سوی بصره فرار نمود و از آن جا به شام رفت و در جنگی با ابراهیم فرزند مالک اشتر اسیر شد. ابن زیاد را به نزد ابراهیم آوردند، دست و پاهای او را محکم بستند. ابراهیم دستور داد آتشی روشن کردند، او خنجر خود را از کمر کشید و تکّه تکّه گوشت ران ابن زیاد را می برید و می پخت. [و به خوردش می داد [سپس سر او را گوش تا گوش با خنجر خود برید و جسد پلید او را به آتش افکند .
سنان جنایت کار
وقتی سنان بن اَنَس را نزد ابراهیم پسر مالک اشتر آوردند، ابراهیم به او گفت: وای بر تو! آیا می توانی بگویی در کربلا و روز عاشورا چه کاری انجام دادی؟سنان گفت: تکه ای از زیر لباس امام حسین علیه السلام را گرفته ام .
ابراهیم شروع به گریه نمود و دستور داد گوشت ران او را قطعه قطعه کنند، هنگامی که مُشرِف به مرگ گردید، ابراهیم او را از گوش تا بنا گوش سر برید و جسد پلید او را سوزاند .
سرنوشت شوم حرمله
وقتی حرمله را نزد مختار آوردند رو به حرمله کرد و گفت: وای بر تو باد! آیا آنچه در کربلا انجام داده بودی، کافی نبود تا این که طفل صغیر و معصوم امام علیه السلام را نیز کشتی و با خدنگ تیر خود او را ذبح نمودی؟ آیا نمی دانستی او فرزند رسول خداست؟ سپس مختار دستور داد، او را در مقابل تیرهای زهرآگین قرار دادند و آن قدر تیر زدند تا کشته شد. در روایت دیگر آمده، مختار نخست دست ها و پاهای حرمله را قطع کرد و سپس آهنی در آتش گداختند تا کاملاً سرخ گردید، آن میله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او در آتش می سوخت .
هلاکت عمر سعد
وقتی عمر سعد را نزد مختار آوردند، مختار رو به او کرد و گفت: آیا طفل شیر خوار حسین را تو کشتی؟ خداوند روی ترا سیاه کند، آیا تو عهد و پیمان رسالت و حقوق اخوت را نگه داشتی؟ سپس پرسید: وقتی امام علیه السلام در سرزمین کربلا به رو افتاده بود چه گفت؟ عمر سعد گفت: امام فرمود: خدایا! غلام ثقفی را بر آنان مسلّط ساز تا خون های آنان را بریزد. مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند .
طاعونی بر انگشت زیاد پیدا شد. زیاد تصمیم گرفت که دست خود بِبرد. جلاّد حاضر گشت و آتش افروختند، اظهار جزع و فزع کرده از سر دست بریدن گذشت و به آن علت وفات یافت .
فرجام قاتل مسلم بن عقیل
وقتی مسلم بن عقیل را در کوفه دستگیر کردند و نزدیک عبیداللّه بن زیاد آوردند، ابن زیاد از مسلم در بابِ آمدن به کوفه و غیر آن سؤال ها کرد و مسلم جواب های درشت گفت. آن ملعونْ خشمناک شده و گفت که مسلم را به بالای قصر برده گردنش بزنید. سپس شخصی را از اهل شام که مسلم بن عقیل در اثناءِ جنگ زخمی عظیم بر سر او زده بود، طلب داشت و به او گفت که: مسلم را به بام کوشک ببر و گردنش را به دست خویش بزن تا انتقام خود از وی کشیده باشی . چون مسلم کشته شد، قاتل او مانند مدهوشان پیش ابن زیاد آمد، عُبیداللّه از وی پرسید که مسلم را کُشتی تو را چه می شود؟ جواب داد که در آن زمان که او را به قتل رسانیدم، مردی را دیدم که برابر من آمد سیاه و کریه منظر و انگشت خود را به دندان می کند و من از آن شخص چندان ترسیدم که به عمر خود از هیچ چیز مثل آن نترسیده بودم. [و عاقبت بر اثر آن ترس مُرد .] فرجام عُمَر سعد وقتی مختار قیام نمود، قاتلان امام حسین را یکی پس از دیگری به سزای عمل خود می رساند، و مختار، عمر سعد را به شفاعت عبداللّه بن جَعْدَه امان داده بود، وقتی خبر امان عمر سعد به محمد حنفیه رسید به مختار نامه نوشت: تو به وسیله محبت اولاد و اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم خروج کردی و پیوسته اظهار می نمودی که چون بر قاتلان امام حسین علیه السلام ظفر یابم بر هیچ کس از آن ها ابقا نکنم، اکنون تو با رأس و رئیس ایشان مدارا می کنی؟ مختار، فردی را نزد عمر سعد فرستاد و [چون خلافی بر اساس امان از او مشاهده کرده بود] شمشیری بر فرق وی فرود آورده عمر سعد به قفا افتاد و سر او را از تن جدا کردند. چون سر عمر سعد را نزد مختار در مجلس نهادند، مختار از حفْص (پسر بزرگ عمر سعد) پرسید که این سر را می شناسی؟ گفت: آری. سر پدر من است و مختار گفت: این شخص را به پدر ملحق سازید. حَفْص گفت: ایها الامیر! من در کربلا همراه نبوده ام. مختار گفت که: چنین است اما تو مفاخرت نموده که پدر من قاتل امام حسین علیه السلام است. به خدا سوگند که بعد از وی زندگانی نخواهی کرد و همان لحظه فرمود تا او را از میان برداشتند.
|
سلیم ابن قیس روابت کرده است از حضرت علی
که فرمودندمن شمشیرم را بادست خودبر سرها
فرود میآورم وسرها را به آسمان پرتاب می کنم
به طوریکه از فشار آن ضربه کف دست از بین برود وآن
چه خداوند بحواهد همان خواهد شد